3: Angry Man

949 172 17
                                    

جونگکوک بطری آبی رو برداشت و همونطور که مینوشید نگاهی به سونگ مین انداخت که روی کاناپه لم داده بود و با اینکه به تلویزیون خیره شده بود اما معلوم بود که چیز دیگه ایی فکرش رو درگیر کرده. جونگکوک اشاره ایی به برادرش کرد و از نامجون و جیمین پرسید:"چیشده؟ مشکل از کاره؟"

جیمین شونه هاشو بالا انداخت اما نامجون با صدای آرمی گفت:"دو شب پیش با یه دختره درگیر شد، از اون موقع تا حالا اینجوریه."

جونگکوک خندید:"عاشق شده؟"

نامجون سرشو تکون داد:"نه بابا، سونگ مین و این چیزا؟ شما خانوادگی بی احساسید. احتمالا دختره بدجور رو مخش رفته."

جونگکوک با همون لبخند به سمت برادرش رفت تا سربه سرش بزاره، با صدای زنگ در جیمین اسلحش رو توی جیب شلوارش گذاشت و گفت:"من باز میکنم."

بعد از چند دقیقه صدای جیمین اومد که جونگکوک رو صدا میکرد. جونگکوک پوفی کشید و رفت و کنار جیمین ایستاد. مرد قد بلند و خوش قیافه ایی با صورت عصبانی جلوشون ایستاده بود و پشت سرش هم مرد قد کوتاه تری با موهای مشکی که برای جیمین آشنا بود نگاهشون میکرد.

جونگکوک سر تا پاشون رو وارسی کرد و گفت:"آقایون چی میخوان؟"

مرد قد بلند تر با صدای دورگه جذابی گفت:"جئون جونگکوک کدومتونه؟"

جونگکوک لبخندی زد و جیمین رو کنار زد:"من.."

هنوز  حرفش تموم نشده بود که مشت بزرگی توی صورتش فرود اومد و جیمین از پشت گرفتتش. جونگکوک با تعجب دستش رو روی دهنش گذاشت و تهیونگ وارد خونه شد و داد زد:"پس توی آشغال دوست دخترمو اذیت کردی..حسابتو میزارم کف دستت.."

سونگ مین و نامجون که با سروصدا به جلوی در هجوم آورده بودند با دیدن تهیونگی که روی جونگکوک افتاده بود و مشت هاشو آماده زدن میکرد متعجب شدند. سونگ مین به سمت اون مرد رفت و با کمک جیمین جداش کرد و داد زد:"چه غلطی داری میکنی؟"

جونگکوک که روی زمین افتاده بود با دیدن چهره غرق در عصبانیت تهیونگ گفت:"وایسا ببینم، اصلا دوست دخترت کی هست..راستشو بخوای اصلا یادم نمیاد کدومشونو میگی.."

یونگی با اخم دستش رو مشت کرد و تهیونگ با شنیدن این حرف دوباره به سمت جونگکوک حمله ور شد ولی سونگ مین جلوشو گرفت.

تهیونگ با صدای بلند فریاد زد:"که یادت نمیاد ها؟ الان حالیت میکنم."

نامجون دستش رو به سمت اسلحش برد ولی جونگکوک اشاره کرد که کاری نکنه. چهره عصبانی اون مرد باعث میشد بیشتر برای دعوا تحریکش کنه. یونگی بازوی تهیونگ رو گرفت و گفت:"ولش کن، اگر دوباره اشتباهی ازش سر زد.."

تهیونگ‌ حرفشو قطع کرد:"غلط میکنه، باید همین الان تکلیفمو باهاش مشخص کنم.."

جونگکوک کمی فکر کرد و با خنده گفت:"نکنه اون دختره توی کلابو میگی؟"

Drugs | KookvWhere stories live. Discover now