جین و نامجون امشب برای خودشون جشنی ترتیب داده بودند و قرار بود توی خونه نامجون برگزار بشه.
سونگ مین چند روزی بود که خودش رو با کارهاش و جابه جا کردن جنس ها به خارج از شهر مشغول کرده بود تا کمتر به چیزهای دیگه فکر کنه. با اینکه یجایی توی ذهن و قلبش یاد اون دختر سرکش میوفتاد ولی با این حال نمیخواست مجبورش کنه. دفعه قبلی که این کارو کرد چند هفته قبل بود و آخرش هم به دعوا و درآوردن اشکش ختم شد، سونگ مین نمیخواست این اتفاق دوباره بیوفته.نامجون بهشون گفته بود که میتونه یه پارتنر با خودش به مراسم بیارن، جونگکوک خیلی زود برای خودش یه پارتنر پیدا کرده بود ولی برادرش قصد نداشت همراه کسی باشه.
جونگکوک در حالیکه کرباتش رو مرتب میکرد و دختر لوندی کنارش ایستاده بود به برادرش که کت و شلوار گرون و خوش دوختی پوشیده بود و چند تا دکمه اشو باز گذاشته بود نگاه کرد و سوتی زد.سونگ مین خندید و روی شونه جونگکوک کوبید:"خودتم که تیپ زدی، راستشو بگو..نقشه ات چیه!"
جونگکوک خندید و چشمکی زد و به سمت در حرکت کرد و دختری که پشتش بود دنبالش دوید. دستی توی موهاش کشید و به سمت ماشینش رفت و جدا از جونگکوک به مراسم رفت. اصلا دوست نداشت حرف های حال بهم زنی که بهم میزنن رو بشنوه، معمولا جونگکوک خودشو با لاس زدن با دخترای اطرافش سرگرم میکرد.
سونگ مین به محض رسیدنش ماشینش رو کنار ماشین برادرش پارک کرد و سمت عمارت بزرگ نامجون راه افتاد. مهمون های زیادی دعوت بودند و احتمالا باید امشب با دوست دختر های سابقش چشم تو چشم میشد و بخاطر همین از الان بی حوصله شده بود. نامجون کت و شلوار سفیدی پوشیده بود و جین هم کنارش ایستاده بود و با مهمون ها خوش آمد میگفتند.
سونگ مین بعد از خوش و بش به سمت نوشیدنی ها رفت و ترجیح داد خودشو با یه برندی سرگرم کنه، دوست نداشت توی مراسم دوستش مست بنظر برسه.جونگکوک به محض رسیدنش علارغم حضور دختری که کنارش بود، چشم هاش دنبال کیم تهیونگ همه جارو وارسی کرد و وقتی اون رو پیدا کرد دست از جستجو برداشت. تهیونگ کت و شلوار خردلی خوش رنگی پوشیده بود و کنار سوهیون با جیمین و یونگی صحبت میکرد.
جونگکوک نفسش رو بیرون داد و علارغم چیزی که قلبش میخواست از رفتن به سمتشون خودداری کرد و بجاش همراه هوسوک و دوست دخترش شد. هوسوک به سینه های دختری که کنار جونگکوک بود نگاه کرد و چشمک معنا داری به جونگکوک زد ولی اون چشم غره ایی رفت و دوباره چشم هاش به سمت کیم تهیونگ و دوست هاش چرخید.
نمیدونست چش شده ولی به هیچ وجه نمیتونست یک لحظه هم چشم از تهیونگ بگیره، امیدوار بود که حداقل تهیونگ متوجه این نگاهای سنگینش نشه.
__با نفس نفس های عمیق دوید، پاهاش از زخم هایی که بخاطر آسفالت ایجاد شده بود میسوخت. آرایشش توی صورتش پخش شده بود و اشک از چشم هاش ریزان بود. با صدای گرفته و نگرانی و ترسی که داشت به سمت نزدیک ترین عمارت فرار کرد.

ESTÁS LEYENDO
Drugs | Kookv
Fanfic"کاش میشد برگردم به اون روزی که دیدمت..کاری میکردم که هیچ وقت چشمم به چشمت نخوره جئون جونگکوک." تهیونگ با چشم های پر از اشک گفت و نمیدونست که قلب جونگکوک با هر کلماتش هزار بار تیکه تیکه شد. کاپل اصلی:کوکوی کاپل های فرعی:یونمین، نامجین و یک کاپل است...