Part 15: isn't it too late for us, is it?

555 91 2
                                    

"الو سونگ مین، توی دردسر بدی افتادیم!"

سونگ مین با شنیدن حرف نامجون دست هاش لرزید و گوشیش از دستش افتاد و صدای بدی داد. نگاهش به سمت مین هی چرخید و با نگرانی همه جارو نگاه کرد. اون حتی نگران خودشم نبود، فقط مهم این بود که مین هی آسیبی نبینه چون اونو از جونشم بیشتر دوست داشت. یونگی رو دید که با عصبانیت به سمتشون میومد ولی خبری از مین هی نبود.

سریع دستشو به سمت اسلحه اش که زیر کتش مخفی کرده بود برد و اونو بیرون آورد. جونگکوک با دیدن اینکار برادرش، توجه اش جلب شد و صورتش رو پاک کرد و دستشو به سمت اسلحه خودش برد:"چیکار میکنی؟"

سونگ مین صداشو صاف کرد ولی قبل اینکه بخواد چیزی بگه صدای گلوله کل جمعیت رو به هم ریخت و هرج و مرج وحشتناکی ایجاد شد. سونگ مین با دیدن برادرش که جلوی چشم هاش سقوط کرد چشم هاش گرد شد و بازوشو گرفت. مهمون ها با جیغ به سمت در حرکت کردند و تهیونگ نگاهش به سمت جونگکوک کشیده شد و دست های سوهیون رو سریع رها کرد و به سمت جونگکوک دوید.

جونگکوک به مچ پاش که گلوله خورده بود‌ نگاه کرد و چشمهاشو از درد بست. تهیونگ جلوش زانو زد و با تته پته پرسید:"چی.. چیش..ده..جونگکوکا.."

جونگکوک نگاهی به چهره پریشون تهیونگ انداخت و انگار یا دیدن اون چهره نگران برای چند دقیقه دردشو فراموش کرد. برخلاف اینکه باید توی این موقعیت عصبی میبود لبخندی زد:"انقدر دوستم داری که دویدی سمتم؟"

تهیونگ بی توجه به حرف جونگکوک به مچ پای خونیش نگاه کرد و کمکش کرد تا بلند شه و سریع به سونگ‌ مین گفت:"من میبرمش."

سونگ‌ مین سرشو‌ تکون داد و دوباره با نگرانی دنبال مین هی گشت و وقتی کنار استخر پیداش کرد که خشکش زده بود صداش کرد. سروصدای جیغ و داد انقدر زیاد بود‌ که مین هی متوجه نشد، اون دختر هم با نگرانی دنبال سونگ‌ مین میگشت و این از چشم هاش مشخص بود.

سونگ مین بلافاصله چشمش نور قرمزی که‌ روی قفسه سینه دخترک افتاد و دنبال کرد و با تک تیراندازی برخورد که  توی تراس بالای عمارت فوکوس کرده بود و آماده شلیک دوباره بود. دست هاش روی اسلحه اش لرزید و تیرانداز رو هدف گرفت ولی تیرش خطا رفت.

میترسید که هرلحظه گلوله شلیک بشه پس سریع به سمت مین هی دوید و صدای شلیک اسلحه یکبار دیگه جمعیت رو هراسان کرد. جونگکوک به تهیونگ تکیه داد تا بلند بشه ولی با دیدن صحنه ایی که جلوی چشم هاش اتفاق افتاد تلو تلو خورد و فریاد زد تا برادرشو مطلع کنه. سونگ مین چشم هاشو بست و مین هی رو بغل کرد اما قبل اینکه تیر بهش بخوره مین هی جاشو عوض کرد و خودشو روش انداخت.

با برخورد گلوله و قرمز شدن لباسش چشم هاش سیاهی رفت و دست هاش دور شونه های سونگ مین شل شد و توی استخر سقوط کرد. خیلی زود رنگ خون استخر رو پر کرد، سونگ‌ مین درحالیکه تمام بدنش از ترس از دست دادن اون دختر میترسید توی استخر شیرجه زد.

Drugs | KookvOù les histoires vivent. Découvrez maintenant