6: Feelings

742 127 10
                                    

مرد قد کوتاه پیپش رو روی لبش گذاشت و در حالیکه باهاش بازی میکرد با چشم و ابرو اشاره کرد تا سامسونت بزرگ رو روی میز، مقابل جئون جانگکوک و جانگ هوسوک باز کنند. هرچند که نگاه جونگکوک لرزه به تن بقیه انداخته بود اما اون مرد قد کوتاه از خودش مطمئن بنظر میرسید و ترسی توی چشم هاش مشخص نبود.

جونگکوک به دسته های دلار نگاهی انداخت و با سر با جیمین دستور داد تا ساک بزرگی رو به سمت بادیگارد های مرد ببره‌ و به هوسوک گفت تا سامسونت رو برداره و گفت:"قبوله."

مرد روبه روش که به اژدها معروف بود پوزخندی زد که باعث شد جونگکوک با حرص نگاهش کنه و گفت:"هنوز کارمون تموم نشده مار سیاه."

جونگکوک پاشو روی میز گذاشت و با خونسردی گفت:"بگو."

اژدها پیپش رو پایین آورد و به جلو خم شد و گفت:"اسلحه هایی که امشب از بندر به دست برادرت میرسه..اونارو هم میخوام. میدونی‌ که این کوکایین ها خیلی برام سود‌ نمیکنه."

جونگکوک چشم غره ایی رفت:"خیلی خوب آمارمون دستته مردک خرفت."

اژدها خندید و جونگکوک به گفتن باشه ایی اکتفا کرد، هوسوک بقیه کارهاشو انجام میداد پس با جیمین خداحافظی کرد و به سمت بنز مشکیش رفت. از صبح منتظر این لحظه بود‌ تا بالاخره به همون مکان همیشگی بره.

یک هفته ایی از اون ملاقات با کیم تهیونگ می‌گذشت، از اون روز به بعد دیگه ندیده بودتش ولی هر از گاهی از دور نگاهش میکرد که به شرکت میره. نمیدونست چرا اما جدیدا این براش یه سرگرمی به حساب میومد.

وقتی به شهر رسید تقریبا نزدیکای غروب بود پس بلافاصله به سمت شرکت حرکت کرد و ترجیح داد از ماشین پیاده نشه. امروز میخواست بالاخره جلو بره و با تهیونگ‌ حرف بزنه. مدام ساعتشو چک میکرد تا بالاخره زمان فرا برسه و چشم هاش به مسیر خیره شده بود ولی وقتی تهیونگ رو دید تمام تصوراتش از بین رفت.

دختری که بازوشو گرفته بود همون دوست دختر سابقش بود که با لبخند همدیگرو نگاه میکردند. تهیونگ بعد مدتها خوشحال بنظر میرسید. دست های جونگکوک روی فرمون مشت شدند، آتش حسادتی که توی وجودش شعله ور شده بود رو نمیتونست خاموش کنه.

حسادت و ناراحتی تنها چیزایی بودن که وجودش رو پر کرده بودند و از اینکه بخاطر این صحنه بوجود اومده بود اصلا خوشحالش نمیکرد، بلکه سردرگمش هم میکرد. یجورایی میدونست این حسادت چه معنایی میده ولی نمیخواست قبولش کنه چون خیلی‌ اون‌ پسر رو‌ نمیشناخت.

جونگکوک اون رو فقط با اسم کیم تهیونگ و مشخصات ریز و لبخند مستطیلی زیباش میشناخت.‌ هنوز اونقدر با هم صمیمی نبودن که بخواد همچین حسی درونش شکل بگیره ولی نمیتونست انکار کنه که این حس تعلق و به کیم تهیونگ داره.

Drugs | KookvWhere stories live. Discover now