14: We are in TROUBLE!!

524 94 3
                                    

سلام عشقای من🤍
اقا من چنل زدم تازه از تنور در اومده خدمت شما 🤣
اگر خواستید جوین شید بوس به کله تون

@ Mxxuw

جونگکوک با عصبانیت وحشیانه یکی از جابه جا کننده های مواد رو زیر دست و پا گرفته بود و میزد. انقدر مشت و لگد نصیبش کرده بود که تاپ سفید خودش هم از خون اون مرد قرمز شده بود. سونگ مین اسلحشو روی میز کوبید و دست از شمردن مواد برداشت و با اخم به سمتش رفت و اونو جدا کرد:"ولش کن، مشکلت چیه..این سه چهار روز فقط داری اینو اونو میزنی و دعوا راه میندازی، پاک کردن گندت از اداره پلیس کم نبود؟ کم مونده بود همه چیزو به باد بدی."

جونگکوک چشم های قرمزی که بخاطر بیخوابی این چند شبش بود‌ رو به برادرش دوخت، فقط چون سونگ مین برادرش بود بهش چیزی نگفت وگرنه اگر حتی هوسوک هم جای اون بود میزدتش، حتی با اینکه دوستش بود.

به سمت صندلی پلاستیکی رفت و نشست و لیوانش‌رو پر کرد، نامجون دستور داد تا چند نفر تن بی جون‌ اون پسرو جمع کنند و کنار سونگ مین که روبه روی جونگکوک بود نشست. هردو با تاسف و نگرانی به جونگکوک نگاه میکردند چون تا حالا هیچکس اینطور ندیده بودتش.

سکوت‌شون با ورود جیمین که لبخند بزرگی روی صورتش بود از بین رفت، انگار اصلا از ماجرا خبر نداشت و سریع گفت:"چه خبرا اراذل؟"

سونگ مین و نامجون باهاش صحبت کردند و وقتی جونگکوک جوابی نداد جیمین چیزی نگفت و فقط به سر تا پای پسر نگاه کرد که داغون بود. از اونجایی که قیافه داغون جونگکوک، جیمینو میترسوند ترجیح داد زیاد سربه سرش نزاره و کنارش نشست و ادامه داد:"این هفته نامزدیه یکی از دوستای یونگیه."

نامجون ابرویی بالا انداخت و سونگ مین پرسید:"شما دوتا با همید؟"

جیمین لبخند احمقانه بزرگی زد:"اون خودش بهم نخ داد، منم گرفتمش...و الان یجورایی باهمیم."

نامجون و سونگ‌ مین هردو خندیدند ولی قلب جونگکوک از درون تقلا میکرد اونیکه فکرشو میکرد نباشه. جیمین ادامه داد:"فکر کنم شما همه بشناسیدش."

نامجون چشم هاش گرد شد و قبل اینکه فرصت حرف زدن پیدا کنه جیمین با صدای بلند گفت:"تهیونگ، کیم تهیونگ داره نامزد میکنه!!"

سونگ مین لبخندی زد و به جونگکوک نگاه کرد:"همون پسرست که زدتت، یادت میاد؟"

مگه میشد یادش نیاد؟ کیم تهیونگ تمام قلبشو تصاحب کرده بود.
دستش دور لیوان سفت شد و وقتی کنترلشو از دست داد، صدای شکستن شیشه مشروب و لیوان توی فضای انبار پیچید.

هر سه پسر با تعجب به سمت جونگکوک برگشتن و جیمین سریع پرسید:"چیشده جونگکوک؟"

جونگکوک بدون گفتن هیچ حرفی سریع به جیمین مشت بزرگی زد و تو صورتش داد زد:"واقعا میخوای بدونی چمه؟ دیگه حق نداری اسم کیم تهیونگو بیاری.."

جیمین با حرص مشتی تو صورت جونگکوک زد که به دیوار کوبیده شد، متقابلا توی صورت جونگکوک داد زد:"مشکلات تخمیتو سر ما خالی نکن مرتیکه.."

جونگکوک از جا بلند شد و خون توی دهنشو تف کرد و به سمت جیمین حمله کرد. سونگ مین سریع به سمتشون رفت تا جداشون کنه.
__

یونگی دستشو یکبار دیگه روی گونه و لب های کبود شده جیمین کشید و با حرص گفت:"مرتیکه کثافت، میدونم چه بلایی سرش بیارم."

جیمین دست یونگی رو فشرد و گفت:"نیازی نیست، نمیخوام شب تهیونگو خراب کنیم، به هرحال منم جونگکوکو در حد کافی زدم."

یونگی با دیدن سونگ‌ مین و برادرش که وارد عمارت شدند چشم غره ایی بهشون رفت و دست هاش مشت شد. جیمین راست میگفت، لب و گونه های جونگکوک حسابی کبود شده بود ولی انقدر جذاب بود که توی اون کت و شلواری که به زور پوشیده بود‌ هنوزم خوشتیپ بنظر میرسید.

سونگ مین دست مین هی رو دور بازوش حلقه کرد و جونگکوک درحالیکه پشت سرشون راه میومد به نامجون و جین و تهیونگ و نامزدش نزدیک شدند. دوست های تهیونگ و سوهیون داشتن بهشون تبریک میگفتند. تهیونگ توی اون کت و شلوار کرمی درحالیکه موهاشو مرتب کرده بود و حالت داده بود جذاب شده بود.
جونگکوک چطور قرار بود تهیونگ رو فراموش کنه و دوباره به چشم یه فرد عادی ببینه وقتی هنوزم با دیدنش ضربان قلبش میرفت بالا؟

سونگ مین، مین هی رو معرفی کرد و تبریک گفت و وقتی نوبت به جونگکوک رسید، درتهیونگ با دیدنش ته دلش دوباره لرزید و خشکش زد. چطور باید با اون عادی رفتار میکرد؟
جونگکوک برخلاف اینکه از درون داشت از عشق تهیونگ میسوخت نگاه سردی بهش انداخت و دست خشک شده تهیونگ رو فشرد و با سردی زمزمه کرد:"تبریک میگم."

تهیونگ آب دهنش رو قورت داد، انگار با تماس دست هاشون بهش شوک الکتریسیته وارد کرده بودند. سرشو تکون داد و آروم زمزمه کرد:"ممنون.."

سوهیون سریع دست جونگکوک رو فشرد:"اوه ممنونم که اومدی، تهیونگ خیلی ازت تعریف میکنه جونگکوک..هنوزم اون شب از یاد هردومون نرفته."

تهیونگ زیرزیرکی به صورت جونگکوک خیره شد و گونه هاش داغ شد. جونگکوک پوزخندی به سوهیون زد و انگار داشت با چشمهاش میگفت که من تهیونگ رو بردم نه تو!
برخلاف تصوراتش دست سوهیون رو فشرد:"من هم نمیتونم اون شبو فراموش کنم، بهترین شب عمرم بود."

جین خندید و لب هاشو گاز گرفت. با اینکه خودش هم از این اتفاق راضی بود اما علاقه ایی نداشت وقتی بهترین دوستش داشت اون بیرون‌ نامزد میکرد توی پارکینگ و ماشین نامجون سکس کنند. نامجون کمر جین رو فشار داد و پاهاشو بین پاهاش گذاشت ولی قبل اینکه بتونه کاری بکنه صدای شلیک گلوله ایی بلند شد و توی سکوت پارکینگ اکو شد.

نامجون سریع اسلحشو در آورد و از ماشین خارج شد، جین آب دهنشو از ترس قورت داد ولی قبل اینکه بخواد پیاده بشه نامجون جلوشو گرفت:"توی ماشین بمون، خطرناکه.."

نامجون ماشه اسلحه اشو‌ کشید و پشت ستون مخفی شد. جین به این فکر کرد که نامجون چرا باید یه اسلحه داشته باشه ولی با نگرانی به دوست پسرش خیره شد و ترجیح داد بعدا ازش بپرسه. نامجون با دیدن تعداد زیادی مرد کت و شلوار پوش با اسلحه های بزرگشون چشم هاش گرد شد و سریع با سونگ مین تماس گرفت.

"الو سونگ مین، توی دردسر بدی افتادیم."


Drugs | KookvWhere stories live. Discover now