10: Special Night.

622 103 0
                                    


ته سو با دیدنش سوت بلندی زد و با شیطنت سر تا پای دوستش رو نگاه خریدارانه ایی انداخت. مین هی جلوی آینه قدی ایستاد و نگاهی به خودش انداخت، خجالت میکشید که با این وضعیت به کلاب بره ولی امشب میخواست خودشو ثابت کنه.

لباس کوتاهی که به زور تا زانوش می‌رسید و  انقدر تنگ بود که هیکل کشیده و قد بلندشو به خوبی نشون میداد. موهاشو باز رها کرد و کتش رو برداشت، همونطور که از اتاق خارج میشد گفت:"بریم ته سو."
__

سونگ‌ مین با خنده نوشیدنیشو به لبش نزدیک کرد و بعد اینکه چند جرعه نوشید دوباره سرگرم حرف زدن با جین و جیمین شد. جیمین داشت درباره موضوع جالبی حرف میزد و توجه جین رو به خودش جلب کرده بود. پسری که یونگی نام داشت هم غرق صحبت های جیمین شده بود البته از طرز نگاه اش معلوم بود که تمام مدت به لب های صورتی جیمین خیره شده.

هوسوک سریع خودشو بهش رسوند و دم گوشش گفت:"همون دختری که گفتی اینجاست!"

سونگ مین ابرویی بالا انداخت و به مسیر نگاه هوسوک نگاه کرد، وقتی برگشت با دیدن مین هی شوکه شد. هر لحظه احساس میکرد قلبش از سینش میزنه بیرون و مین هی با پاشنه های تیز کفشش اونو لگد میکنه.
از حالا نگاه خیلی ها علاوه بر سونگ مین روی اون دختر بود، طبیعی بود که انقدر قلبش محکم بتپه؟

از جا بلند شد و به سمتش رفت، مین هی با دیدنش پوزخندی زد و بی توجه از کنارش رد شد. برنامه های دیگه ایی برای اون پسر داشت و فعلا میخواست نادیده اش بگیره.
__

جونگکوک به بخار هات چاکلت نگاه کرد و بعد نگاهی به تهیونگی که از دیدن کوکی های کنار هات چاکلتش ذوق کرده بود انداخت. لبخندی زد و گفت:"ممنون اووپا!"

تهیونگ با صدای بلند خندید و هردو پسر مشغول خوردن شدند. بعد از خارج شدن از کافه، تهیونگ جونگکوک رو به خونه اش دعوت کرد. از اونجایی که جونگکوک عاشق گذروندن وقتش با اون بود بدون اعتراض قبول کرد. خونه تهیونگ توی یه آپارتمان کوچیک بود و برای دو نفر کاملا مناسب بود.

جونگکوک به این فکر کرد که اگر تهیونگ قبولش کنه میتونن با هم توی همچین جایی زندگی کنند، صبح ها با عشق براش صبحانه درست میکرد و صورت تهیونگ رو میبوسید در حالیکه شب قبل تمام بدنش رو غرق بوسه و کبودی کرده بود ولی تهیونگ متعلق به یک نفر دیگه بود. تهیونگ همه اینکار هارو با یه نفر دیگه میکرد.

جونگکوک با فکر کردن به این چیزا دوباره حالش گرفته شد، با اخم خودشو روی کاناپه انداخت و گفت:"من همینجا میخوابم."

تهیونگ با تعجب کتش رو آویزون کرد و گفت:"مطمئنی؟ تختم جا داره..از اونجایی که هردو مون پسریم فکر نکنم مشکلی باشه!"

جونگکوک ابرویی بالا انداخت، با فکر کردن به اون شب که میخواست به تهیونگ تجاوز کنه دست هاش مشت شد. مطمئن نبود‌ که میتونست خودشو کنار تهیونگ کنترل کنه یا نه ولی حاضر نبود این فرصتو از دست بده.

Drugs | KookvWhere stories live. Discover now