Part 13

81 21 9
                                    

اول یه رفع ابهام بکنم ، پرسیدید که من تو یکی از فلش بک های فصل اول نوشته بودم کیونگرا ، بکهیون رو در آغوش گرفته و.... تو فلش بک فصل دوم نوشتم که کیونگرا فلج شده بوده
جا داره بگم کیونگرا بخاطر گلوله ایی که خورده بود سر زایمان شیومین ، یک پاش فلج میشه پنجاه درصد ، دکتر بهش گفته بود اگر باز حامله بشه امکان فلجِ کامل شدنش زیاده!
سر زایمان بکهیون وقتی بچه رو به دنیا میاره بلافاصله همون موقع فلج کامل نمیشه و به مرور زمان حسه توی دو تا پاش رو از دست میده و فلج میشه.... و من تو فلش بک فصل دوم فقط نوشته بودم زایمان بچه دومش ( بکهیون) مصادف میشه با فلج شدنش... در واقع یعنی بخاطر همین زایمان به مرور فلج میشه.امیدوارم دیگه ابهامی باقی نمونده باشه ، بریم سراغ فیک

این پارت مهم رو میخوام با یه آهنگ جدید قفلی از کراشم ( محسن چاوشی) شروع کنم... :
- گفتم که جونمو ، قلب جوونمو ، قد کَمونمو نذر چشمات کنم
تا اعتنا کنی...
کُشتی بهارمو ... قلب مزارمو ، دارو ندارمو دادم که دردمو شاید دوا کنی...
چشم های آسمون ، رنگین ترین کمون ، تعارف نکن بمون... کفش هات رو دربیار تا خون به پا کنی!
درداتو مو به مو ، تو گوشِ من بگو
تا خنده هات رو تو جغرافیای عشق... فرمانروا کنی...


« ایتالیا رُم »
چانیول بعد از تماس سوهو ، آروم و قرار نداشت! باید زودتر دست به کار میشدن
بس بود وقت هدر دادن...
لی که فهمیده بود سوهو هم ایتالیاس ضربان قلبش تند شده و استرسش دو برابر شده بود
متقابلا لوهان هم ذهنش درگیر شده بود! داشتن به نقطه اوج‌ ماجرا نزدیک میشدن
جناب سرگرد همونطور که داشت مدام تو خونه قدم میزد با موبایلش شماره تهیونگ رو گرفت ، باید با کوک می اومدن ایتالیا! بهشون نیاز داشت
بعد دقیقه ایی صدای گرفته ته رو شنید :
- بله چانیول؟

اخم های سرگرد رفت توهم :
- اتفاقی افتاده؟

ته که بالا سر کوک تو بیمارستان نشسته بود لحظه ایی چشماش رو باز و بسته کرد و آروم گفت :
- خیلی اتفاق افتاده... اول تو بگو چی شده؟

چان ایستاد و دستی به صورتش کشید :
- میخوام خودتون رو هر چه زودتر برسونید اینجا!

تهیونگ جدی :
- چه خبره چان؟

چان :
- دیگه وقتشه!

تهیونگ همونطور که به کوک بی هوش روی تخت خیره بود زمزمه کرد :
- فکر نکنم بشه روی کوک حساب کرد!

جناب سرگرد کلافه و خشمگین نشست روی مبل و در حالی که نگاه لی و لوهان هم روش بود گفت :
- حرف بزن تهیونگ!

و ته خیره به کوک آروم شروع کرد به حرف زدن ، هر چیزی که می گفت اخمای چان عمیق تر میشد! بعد دقیقه ایی وقتی متوجه شد جاسوسی که مطمئن بود تو گروهشون هست لوکاس نبوده و کوک ، رفیق و همکارشون بوده از شدت خشم صورتش سرخ شده و تند تند نفس می کشید
تهیونگ ادامه داد :
- کوک هر کاری کرده به اجبار بوده! چان... کوک رو تهدید میکردن ب مرگ مین هو! حتی مین هو رو این اواخر گروگان گرفته بودن... اما کوک هم بی کار ننشسته بود! داشت مدرک جمع میکرد که اون حرومزاده فهمیده بود...

Just For You2Where stories live. Discover now