-پسر سکسی خجالتی-
با احساس کمبود اکسیژن چشم باز کردو اولین چیزی که به چشمش خورد، سینه هایی ورزیده با پوستی گندمی رنگ به فاصله ی ۵ سانتی متری صورتش بود. صورتش کاملا بین چاک سینه ی مرد فرو رفته بود و بینیش به پوستش چسبیده بود. دست و پاهای مرد، شبیهِ ریشه های تنیده ی یه درختِ ۷۰۰ ساله توی خاک، دورش پیچیده بود. همونقدر محکم و پر پیچ و تاب! عجیب نبود که نمیتونست نفس بکشه!
تکونِ آرومی خورد و سعی کرد خودشو بیرون بکشه.
البته که تلاشش کوچک ترین نتیجه ای نداشت. چه فکری با خودش کرده بود که فکر میکرد با وول خوردن میتونه از زیر دست و پای این غول انسان نما بیرون بیاد.
به افکارش ریز ریز خندید و دوباره سعی کرد. با آزاد کردن یکی از دستاش، اول دستا و بعد پاهای چان رو به آرومی از دورش باز کرد. از قبلش هم واسه گیر افتادن تو اون آغوش تنگ و سنگینی چانیول به سختی نفس میکشید و حالا با این فعالیتا دیگه عملا به نفس نفس افتاده بود.
کمی بعد با عادی شدن نفسش، کنارش نشست و بهش نگاه کرد. دستشو جلو برد و انگشت اشاره شو روی جای حدودی چال گونه ش فشار داد. به محض لمس کردن ومطمئن شدن از واقعی بودنش، جفت دستاشو به سرعت روی دهنش گذاشت تا از هیجان جیغ نزنه. باور نکردنیه، این اتفاق واقعا افتاده بود و رویا نبود.
چشماشو بست و نفس آسوده شو طولانی بیرون فرستاد.
بعد از یکسالو هفت ماه دوست داشتن یواشکی، بالاخره تمام جرأتشو جمع کرده بود و جلو رفته بود.
بعد ازینکه تمام ِ دیروز رو شاهد لاس زدنای واضح دختر رییس کل با چان بود، تصمیمشو گرفته بود که هرطوری شده پا پیش بزاره و چان رو مال خودش کنه، قبل ازینکه یکی مثل اون دختره از راه برسه و بخواد از چنگش درش بیاره.
اما این فقط پنجاه درصد از جرأت کافی واسه اعتراف کردن به مدیر عامل پر جذبه و جذاب شرکتشونو بهش میداد.
اینطوری حتی اگر جلو میرفت هم احتمالا با تته پته کردن و استرس بدتر گند میزد.
بهترین راه حلی که به ذهنش رسیده بود، الکل بود. آره کیونگسو وقتی مشروب میخورد، خوی وحشی و اغوا گرش بیرون میومد و به یه پسر سکسی و پر اعتماد بنفس تبدیل میشد. این دقیقا همون ورژنی از کیونگسو بود که واسه زدن مخ رییسش بهش نیاز داشت.
پس بعد از کشوندن چان به یه بار به بهانه ی صحبت در مورد پیدا کردن راه حل راضی کردن شرکت رقیبشون به شراکت، کمی مشروب سفارش داده بود و مست کرده بودند. ولی نه اونقدر که کنترلشو از دست بده و متوجه نشه چیکار میکنه. فقط در حدی که بتونه خود واقعیشو بیرون بکشه و چانیولو اغوا کنه. و خب اینطور که مشخصه موفق هم بوده.
-صبخیر سکسی بوی.
با صدای هاسکی طور و بم چانیول، تکون آرومی خورد و به چشماش نگاه کرد.
چانیول با یه پوزخند جذاب، به سکسی ترین شکل ممکن بهش نگاه میکرد و کیونگسو احساس میکرد داره زیر اون نگاه از خجالت ذوب میشه.
آره اون کیونگسوی اغواگر رفته بود و جاشو داده بود به کیونگسوی آروم و کم حرف همیشگی.
به آرومی لب زد:
+صبخیر چانیول
پوزخند چان به لبخندی عمیق تبدیل شد و نگاهش کم کم به پایین کشیده شد. کیونگسو نگاه چانو دنبال کرد و با دیدن وضعیتش سریع از تخت پایین پرید و باکسر و تیشرتی تنش کرد اما هرچقدر چشم انداخت شلواری پیدا نکرد. تی شرت و شلوار خودشو دیشب چان پاره کرده بود. شانس آورد به باکسرش رحم کرده بود و حداقل اون سالم بود.
صداشو صاف کرد و با بالا کشیدن یقه ی گشاد تیشرت که روی بازوش افتاده بود با فاصله از چان روی تخت نشست.
چان دستاشو زیر سرش گذاشته بود و با لبخند به واکنش کیونگ نگاه میکرد.
-هی کیوتی، چرا داری خودتو میپوشونی؟ مگه چیزیم هست که ندیده باشم؟ ببینمت، نکنه خجالت میکشی؟
کیونگ به چان که با لبخند بدجنسی نگاهش میکرد نگاهی انداخت و گفت:
+اولا که من کیوت نیستم. دوما هم کی گفته من خجالت میکشم؟ فقط سردم شده بود.
حین گفتن همین چند جمله مدام نگاهشو از چان میدزدید.
-آهان درسته، پس واسه چی رفتی انقدر دور نشستی؟ اگه سردته بیا اینجا، من خودم گرمت میکنم.
با گفتنش سر کیونگ به سرعت به سمتش چرخید و با چشمای بیرون زده بلند اعتراض کرد:
+ یااااااااا خجالت بکشششش
چانیول با چشمای درشت شده لب زد:
-خجالت چرا؟ من منظورم فقط بغل گرفتن بود.
چشماشو ریز کرد و با نگاهی مرموز و لبخند ادامه داد
-هی داشتی به چی فکر میکردی؟
دستشو روی دهنش گذاشت و تظاهر به شوکه شدن کرد:
-یعنی از دیشب تا حالا کافیت نبود؟
نگفته بودی همچین پسر هورنی ای زیر اون پوسته ی آروم و جدیت پنهان کردی. اگه تو بخوای، میتونم اونطوریم گرمت کنم بیبی.
گفت و دوباره بلند خندید. از دیدن سرخ شدن کیونگسو حسابی لذت میبرد.
دو کیونگسو، دستیار جدی و با انضباطی که از همون اوایل ورودش به شرکت زیباییش چشمش رو گرفته بود.
اما حقیقت اینه که چانیول هرگز به بودن باهاش فکر نکرده بود و دیشب همه چیز کاملا یهویی پیش اومده بود.
کیونگسو ازش خواسته بود تا راجع به مسائل شرکت صحبت کنن و توی یه بار قرار گذاشته بود.
ولی به محض ورودش چشمای همه رو به سمت خودش کشیده بود. جین لوله تفنگی زاپ دار و تیشرت یقه هفتی که قفسه ی سینه ی سفیدشو به نمایش گذاشته بود. هیراستایل نامرتبش که ترکیبش با چشم و ابروی مشکی و لبهایی که از همیشه سرخ تر و براق بنظر میرسیدن نفس گیر شده بود.
با به یاد آوردن دیشب کمی دگرگون شد و ته دلش پیچشی رو احساس کرد.
سمتش رفت و جسم مچاله شده ی کیونگ رو، با اون صورت سرخ شدهش که معلوم نبود از عصبانیت یا خجالته، توی آغوشش کشید. بعد از گذاشتن بوسه ای روی لاله ی گوشش، با صدای خش دارش زمزمه کرد:
-خیلی خب خیلی خب ببخشید
و تک خند زد.
+نخند دیگه چانیول، آره خجالت میکشم لعنتی اگه همینو میخواستی بشنوی
چان، کمی کیونگسو رو از خودش فاصله داد و انگشتاشو زیر چونه ش برد و سرشو بالا آورد. لبخند اطمینان بخشی زد و بعد از گفتن: "چشم هرچی شما بگی" جلورفت تا لبهاشونو پیوند بده و دل انگیز ترین صبح زندگی هردوشون رو رقم بزنه.لطفا با ووت و کامنتاتون بهم انرژی بدید
امیدوارم خوشتون بیاد ఌ