- تنبیه -
با احساسِ حضور کسی پشت سرش، چرخید و با چانیولی که دست به سینه، بدنشو به سمتش متمایل کرده بود،روبرو شد. با دیدن چشمای شیطون و لبهای غنچه شدهش، ناخودآگاه صدای قهقهه ی بلند و یهوییش، قبل ازینکه بتونه کنترلش کنه، فضا رو پر کرد. کیونگسو با شنیدن صدای مادرش که با دلخوری میپرسید " داری مسخره م میکنی"، متوجه گندی که زده بود شد و با تظاهر به سرفه کردن، سعی کرد جمعش کنه.
نگاه سرزنشگر و تهدیدآمیزی به رییس دیوونه ش، که با چشمای شیطون بهش زل زده بود و نیشخندِ کجی، که چال لپشو به رخ میکشید، انداخت. لباشو داخل دهانش کشیدو خنده شو فرو برد. بعد از فرستادنِ مقدارِ زیادی اکسیژن به درون ریه هاش، سعی کرد تمرکزشو روی حرفای مادرش بذاره و با عادی ترین صدای ممکن و بدون تپق جمله هاشو بیان کنه:
-حجم کار زیاده و رییسمم سخت گیر، ممکنه یه چند روزی طول بکشه پروژه ها!
-به محضِ تموم شدن کارا، در اولین فرصت برمیگردم سئول.
-بله چشم نگران نباشید، مراقب هستم. خیالتون راحت.
حینِ ادا کردنِ آخرین جملات، به سمت تخت رفت و کنارِ چمدون نشست. با تمامِ توانش تلاش میکرد حضور و نگاهِ چانو، که حتی بدونِ نگاه کردن بهش هم میتونست حسش کنه رو نادیده بگیره و مکالمه شو به درستی تموم کنه.
از خانوادش نمیترسید. فقط هنوز آماده نبود راجع بهش باهاشون صحبت کنه.
آخرین کلمات رو هم با آرامش ادا کرد و بعد از دادنِ اطمینان خاطر کافی به مادرش، موبایلشو پایین آورد. به محض لمس کردن آیکونِ قرمز، دفترچه ای که از توی چمدون پیدا کرده بود و به سمت چان پرتاب کرد.
چان اما سریع جا خالی داد و با سروصدا و خنده های مخصوص خودش، بدنشو رو مبل تک نفره ی کنار تخت انداخت.
کیونگسو مشت نسبتا محکمی به بازوش زد:
-کوفت
+هی هی با رییست درست رفتار کنا، من ازون سخت گیرام، تنبیهت میکنم.
کیونگسو چند ثانیه ای سکوت کردو با فکری که به ذهنش رسید، بعد از گفتنِ "حالا میبینیم کی زودتر تنبیه میشه" با آرامش و لبخند خونسردی، دفترچه رو برداشت. راضی از دلهره ای که تو وجود چان انداخته بود، مشغول ورق زدن دفترچه شد.
چانیول اما با ترس و لبای آویزون ناله کرد:
+چه تنبیهی؟
اینبار نوبت کیونگسو بود که با چشمای شیطون و نیشخند، حرصِ چانو دربیاره. الان موقع ظاهرشدن اون کیوتِ عضله ای با لپای بادکرده بود.
در کسری از ثانیه، هجوم نگرانیهای مختلف به سرش، وجودشو پر کرد." نکنه کل این یک هفته رو نذاره لمسش کنم، اگه بوس قبل خوابمو نده چی، حتی ممکنه مثل اونبار کلا اتاقشو عوض کنه، یا ممکنه کنارِ دریا به بهونه ی بستنی خریدن بره و رهام کنه، اگه نذاره موقع مسواک زدن بغلش کنم چی، یا واسم غذا درست نکنه، اگه اجازه نده روی گردنش دسر هلویی بخورم، وای نکنه...."
تمامِ بدنش چشم شده بود و در انتظارِ تکون خوردن، به لبای کیونگ زل زده بودند. اما با نگرفتن جواب، دست دراز کرد و دفترچه ی تو دستش رو کشید. کیونگ متقابلا دفترچه رو محکم نگه داشته بود و با سرتقی لب زد: چیه؟
چانیول با دیدن حالتش، اینبار طوری محکم دفترچه رو کشید، که کیونگسو کاملا به سمتش پرت شد. چشمهای بسته شو که از شوکِ پرت شدن، روی هم افتاده بودن رو با تردید باز کرد و ناخنهاشو از شونه ی چان بیرون کشید. صاف ایستاد و خواست عقب بره که چان با قفل کردن زانوهاش دور پاهای کیونگ،اجازه ی رفتن بهش نداد.
ردیف سفید دندوناش، خبر از پدیدار شدن دوباره ی چانیول شیطون میداد. کیونگسو عاشقِ این تغییر حالتای یهویی چان بود. در واقع از دیدن تاثیر تک تک حرف و رفتاراش روی دوس پسرش، یجور احساس قدرت و باارزش بودن میکرد.
انگشتای کشیده ی چانیول که به نرمی، روی کمرش بوسه زدن، از فکر درش آورد. چان با کمی شدت، بدن ظریفش رو بیشتر تو آغوشش جا داد. دستهاش نوازش گونه رو پهلوهای سو راه پیدا کردن و گاهیم مثلا اتفاقی تا بالای باسنش کشیده میشدن.
چشمهای شیطونش حالا کمی خمار تر شده بودن و با صدای کشیده و دورگه شدهش، به یه اغواگر سکسی تبدیل شده بود. نگاه عمیقش به چشمهای سو، تنشو به لرزه در میاورد.
+ خب دستیار دو، همونطور که گفتی من رئیس سخت گیریم. نظرت چیه زودتر پروژه مونو شروع کنیم؟
اینبار دستاش کناره های تیشرت سفیدشو گرفتن و به آرومی از شلوارش درش آوردن.
+ از صبح تا شب، جز مواقع غذا و توالت بقیه شو باید کار کنی. خوابتم تا حد امکان کم کن. من آدم مقرراتی و کاری ایم، ترجیح میدم کار کنم تا استراحت. بیا با هم کلی پروژه ی موفق رقم بزنیم.
لبهای داغش، روی شکم نرم و سفید کیونگسو، که با بالا بردن تیشرتش مشخص شده بود، بوسه ی طولانی و نمناکی نشوندن.با فروبردن بینیش تو شکم کیونگسو، احساسِ نئشگی میکرد. عطر بدن سو کاملا دگرگونش کرده بود. دستهای کیونگ یکی یکی از روی شونه هاش بالا اومدن و یکی مشغول بازی با موهاش و دیگری نوازشِ گردنش شد. انگشتهاشو کمی بین موهای چان چفت کردو با کشیدن آروم موهاش، بهش فهموند که میخواد چشماشو ببینه. صورت چان که پیدا شد، دستش واسه قاب گرفتنش بی قرار شد. دست راستش از لا به لای موهاش به مقصد گونهش، به ترتیب پیشونی، ابروها و شقیقه ش رو هم لمس کردن و در نهایت رو گونه ی چان نشستن. لحظه ای چشم از هم نمیگرفتن و عمیق به هم زل زده بودند. انگار تو یه موقعیت حساس ناشناخته بودن ،که اگر لحظه ای چشم از هم میگرفتن، حرکت قلبشون می ایستاد و جون میدادن! دست چان اینبار کاملا گردی باسن سو رو در برگرفت. سو، دستِ رو گردنِ چان رو به سمت لاله ی گوشش برد و مشغول ماساژ دادنش شد. با اینکارش، کم کم بالا پایین شدن قفسه سینه ش رو دید و با چنگ زده شدن باسنش توسط چان، سینه ی خودش هم به ریتم بازی پیوست. از دور، رقص بدناشون، نفس های کشدار و صدا دار، موج قطره های عرق روی پیشونی ها، ریتم منظم حرکت دستاشون رو بدن همدیگه و ریتم نامنظم قلباشون، قاب افسانه ای زیبایی رو ساخته بود.
حرکت ظریف انگشتای چان رو خط قوس کمر و لیسیده شدن شکم، همگی واسه خارج شدن آه منحصر بفردی از بین لبای سرخ و قلبی شکل کیونگسو، دست به دست هم دادن. چانیول نفس زنان، نگاه تشنهش که بی قرارِ چشیدن لباش بود رو به سو انداخت. برخلاف ناآرومیشون، به آرومی سمت همدیگه کشیده میشدن،تا فاصله ی نفرت انگیز بین لبهاشونو به صفر برسونن.
بوسه ی خیس و پر سروصدایی رو شروع کردند. چان با مهارت لبهای سو رو میمکید. صدای "هوم" مانندِ از سر لذتی از بین لبهاشون خارج میشد و بدنهاشون به گوله های آتش تبدیل شده بود. چان کمی کیونگسو رو از خودش فاصله داد و ایستاد. به محض ایستادن، سو دست دور گردنِ چان حلقه کرد و خودشو بالا کشید. قفل شدن پاهاش دور کمر چان، همزمان شد با قفل شدن دستهای چان زیر باسنش. سر چان اینبار تو گردن سو قرار گرفت و بی طاقت میمکید و گاز میگرفت. میخواست تمام این ۱۰ روزی که از خونه و شرکت به دورن، به تلافی تمام مدتی که اجازه نداشت، ردِ مالکیت رو گردن بیبیش بذاره. دست سو پشت سر چانیول قرار گرفته بود و سرشو بیشتر به گردنش فشار میداد. با گاز محکمی که از گردنش گرفته شد، ترکیبِ اسم چان با صدای آه بلندی از دهانش خارج شد و همین واسه دیوونه کردنِ چانیول کافی بود. بوسه های گردنشو، به سمت سیب گلو و خط فک و در نهایت لبهاش ادامه داد و به سرعت به سمت تخت راه افتاد.
چان سرشو کمی فاصله داد و بدن سو رو روی تخت پرتاب کرد. تی شرتشو از تنش در آورد و به سمت دوس پسر کیوتش که اینجور وقتا، به یه بیبی بوی سکسی و هورنی تبدیل میشد رفت. روش خیمه زد و دست سو رو گرفت و روی شکم خودش گذاشت. نگاهِ عمیق و داغ سو و حرکت انگشتای نرمش، که شبیه به حس لمس شدن توسط یه بچه گربه ی سفیدو ملوس بود، عقل از سرش پروند و احساس کرد هر لحظه ممکنه زیپ شلوارش از شدت فشار منفجر شه. کاویدن جز به جزءِ سو رو تموم کرد و میخواست که باز سمتش حمله ور شه، که سو دستش رو به قفسه سینه ش رسوند و کمی به عقب هلش داد. با قطع نکردن نگاهش، چان رو به کنارش سوق داد و اینبار خودش روش قرار گرفت. دستهاشو بالا برد و تیشرت خودش رو هم درآورد و به نقطه ی نامعلومی پرتاب کرد. جفت دستاشو رو سینه ی چان گذاشت و نوازش گونه به سمت شکمش میکشید. باسنش، روی دیک چان تنظیم شده بود و همزمان با حرکت دستاش، پایین تنه هاشون رو هم روی هم میمالید.
با صدایی که بیشتر از حد معمول بم شده بود پرسید:
-دوسش داری؟
چان که مستِ این کیونگسو شده بود، مسخ شده لب زد:
+دیوونهشم.
کیونگسو گوشه ی لبشو بطرز سکسی ای بین دندون گرفت و با رها کردنش، لبهای تپل و گوشتیش تکونی خوردن. انگار که کاملا قصدِ جون چانیولو کرده بود.
سو بارِ دیگه به حرف اومد:
-بیا یه بازی کنیم چان.
چانیول که درد پایین تنه ش و قطع شدن حرکت باسن کیونگ، بی قرارش کرده بود، با کلافگی و بی صبری سریع پرسید:
+چه بازی ای؟؟
-No touch
+چی؟
-اگه موفق بشی تا زمانی که بهت اجازه ندادم، لمسم نکنی، میتونیم همونطور که خواستی، کل این ده روزو یه عالمه پروژه های موفق رقم بزنیم و اون پوزیشنای فانتزی سختت رو هم امتحان کنیم.
چان چهره ش پر از تعجب و در عین حال خوشحالی شد.
سو ادامه داد:
-صبر کن! هنوز واسه خوشحالی زوده. چون اگه نتونی خودتو کنترل کنی و لمسم کنی، تا ده روز آینده خبری از سکس نیست.
چان قیافه شو جمع کرد و با لحن کلافه و ملتمسانه ای لب زد:
+بیخیال شو کیونگسو، من دارم میمیرم.
-میدونی که نمیشم.
درست میگفت. میدونست اون گربه کوچولوی سرکش، هیچوقت از حرفش برنمیگرده.
سو انگشت شصت و اشاره شو زیر چونه ی چان انداخت و بالا کشیدش. چان ناچارا خودشو به دستای کیونگسو سپرد وهمراهیش کرد. کیونگسو از روش بلند شد. از چان خواست لبه ی تخت بشینه و خودش شروع به در آوردن باقی لباساش کرد. در حالی که لحظه ای چشمای شیطون و خطرناکشو از چان برنمیداشت و دستاشو رو بدنش میکشید. به طرز زیبایی انگشتاشو از روی پهلوهای خودش سُر داد و به سمت شلوارش برد. باسنشو موقع خم شدن، به بیشترین میزان ممکن به عقب داده بود و با طمأنینه از پاهاش خارجش کرد. پشتش رو به چان کرد و اینبار در فاصله ی نیم متری چان خم شد و باکسرشو پایین کشید. به طوری که موقع خم شدن، باسنش کاملا روبروی صورت چان قرار گرفته بود. چان دستاشو مشت کرده بود و ناخناشو محکم کف دستاش فرو میکرد تا مبادا کنترلشو از دست بده و به سمت کیونگسو حمله ور شه و طوری باسنشو اسپنک کنه که تا یک ماه جای انگشتاش از روی اون هلوی صورتی پاک نشه. سرشو تکون داد تا افکار دیوونه کننده ش ازش دور بشن.
کیونگسو با دیدنِ حال خراب چان و مقاومتش، راضی از خودش، حرکت بعدیشو پیاده کرد. چیزی که مطمئن بود چان در برابرش دووم نمیاره و کارش تمومه. از پهلو، جلوی چانیول زانو زد. انگشت فاکشو بین لباش گرفت و بعد دندوناشو به آرومی روش قرار داد. تمام مدت چشم از چان نمیگرفت و با زبون و دندون انگشت فاکشو به بازی گرفته بود. چانیول چشماش میلرزید و هر لحظه، بدنش بیشتر از قبل خیس عرق میشد. ضربان قلبش رویِ هزار رفته بود و احساس گرما و تشنگی امونشو برده بود.
کیونگسو انگشتشو به گوشه ی لپش فشار داد و بعد با صدای حباب مانندی از دهانش بیرون کشید.
با انگشت فاکِ خیس شده ش، اول کمی نیپلشو ماساژ داد و بعد به کمک انگشت اشاره ش، نوک برجستهشو گرفت و کشید. آه کشیده و از ته دلی از دهانش خارج شد، که وجودِ چانو با خاک یکسان کرد. آب دهانشو قورت میداد و لرزش درونش، کاملا واسه سو مشهود بود. کیونگسو از مقاومت چان مخفیانه کمی ابرو بالا انداخت و سراغ فن آخرش رفت. با خودش فکر کرد" خب چانیول شی، میبینم که بیش از حد انتظارم داری مقاومت میکنی. اما خودتم خوب میدونی که امکان نداره بتونی در برابر من محکم بمونی"
سو اینبار دستشو به سمت باسنش برد و انگشت خیس شده شو به آرومی داخل حفره ش فرو کرد. با آه دردناک و عمیقش، شروع به عقب جلو کردن انگشتش کرد. سر عقب رفته و چشمای بالا رفته ش. لبهای نیمه باز و نفس نفس زدنش. باسنش که بیشتر از قبل به سمت عقب قنبل شده بود، پوستِ سفیدش که حالا بخاطر عرق کردن براق شده بود و رد کمرنگ کیس مارکای عشق بازی چند روز پیششون رو جای جای بدنش. چانیول با دیدنِ این صحنه، احساس کرد قلبش از ضربان افتاد. مقاومت چان کاملا در هم شکست و در کسری از ثانیه به سمت کیونگسو حمله ور شد.
فک سو رو تو دستش گرفت و به سمت خودش چرخوند. لبهاش که بخاطر فشار دستش رو صورتش غنچه شده بودن رو، بین لبهای خودش اسیر کرد و با خشونت شروع به بوسیدنش کرد. اونقدر محکم و وحشیانه اینکارو میکرد، که کبودی و زخم شدنش حتمی بود. کیونگسو بی حرکت منتظر موند تا کمی عطش چان بخوابه، و بعد از دقیقه ای، بین بوسه لبخند بزرگی زد. لبخندی که مثل یه زنگ خطر، برای چانیول یادآورِ اشتباه و بدبخت شدنش بود.تازه فهمیده بود چیکار کرده. با استرس و نگرانی صورتش رو از سو فاصله داد و با تمام معصومیت بهش زل زد. کیونگسو دستشو رو گونه ی چان گذاشت و بعد از کشیدن انگشت شصتش به صورت نوازش طور، با لبخند ملایمی لب زد:
-تو باختی یول.
بوسه ی سبکی روی گونه ی چان گذاشت و ازش فاصله گرفت و ایستاد.
چان متقابلا ایستاد و اومد حرفی بزنه که کیونگسو زودتر حرفشو برید:
-میدونی که حرفمو عملی میکنم، پس تلاش بیهوده نکن. من بهت یه فرصت واسه فرار از تنبیهت دادم. اما تو از دستش دادی. بار دومی وجود نداره. خب دیگه، من میرم دوش بگیرم عشقم، لطفا برگشتم توام تو اتاق جدیدت باش. قرار شام شبمونو که یادت نرفته.
چان ناامیدانه بار دیگه اسم کیونگسو رو صدا زد، که با صدای بسته شدن در حمام، کاملا تحلیل رفت. نگاهی به پایین تنه ی پف کرده ش انداخت و لعنتی فرستاد. سمتِ توالت راه افتاد تا از شر حال خرابش خلاص شه.
این تنبیه از هر تنبیهی که تا بحال شده بود، بی رحمانه تر بود.ووت و کامنت فراموش نشه☁️🧡