Part 41⚡

3.2K 315 33
                                    

Part41

وقتی تهیونگ دو دستی به سینه اش کوبید و اون رو جایی عقب تر هل داد، همون لحظه باید میمرد و شاهد این صحنه نمی بود..
وقتی پیشونیش کمی روی یخ ها سابیده شد و لب پایینیش بخاطر برخورد با دندونش زخمی شد، باید جونِ خودش رو میگرفت و تهیونگ رو توی اون حال نمیدید.
حتی زمانی که جیغ و دادِ عابرهای پیاده رو شنید و از بینِ مژه های مدفون شده اش زیر برف تونست کمی عقب تر ،تهیونگی رو ببینه که بخاطر برخوردِ سپرِ ماشین با پهلوش،با پیشونی محکم به زمین خورده، باید همونجا نفسهاش رو فراموش میکرد که کرد..
جونگ کوک دیگه نفس نکشید وقتی تهیونگ با وجودِ خونریزیه وحشتآورهِ پیشونیش،سمتش دویید و حالش رو پرسید.
وقتی نگاهِ نگران و ترسیده ی مالکِ زندگیش رو روی اجزای صورتِ خودش دید و لفظ مآوی به نیمکتِ گوشهاش نشست، دیگه نفس نکشید..
فکر میکرد همونجا با زندگیش خداحافظی کرده اما شوک فقطیک لحظه بود و بعد، انگار پرده ای از جنس آب که روی گوش هاش نشسته بود، کنار رفته و میتونست صدای مردم رو بشنوه.
داد کشید، زجه زد و کمک خواست.
پیشونیه خون آلودِ همسرش رو به سینه اش چسبوند و عاجزانه صداش زد تا چشمهاش رو نبنده، اما تهیونگ، خیلی وقت پیش طنابِ پلکهاش رو رها کرده بود..
وقتی به نزدیک ترین بیمارستان رسیدن، جونگ کوک همراهِتختی که تهیونگ رو حمل میکرد وارد بخش اورژانس شد و مدام صداش زد تا بلکه جواِبِ  کوتاهی بگیره.
خونریزیه تهیونگ اونقدری زیاد بود که تمام ملحفه ی سفیدِ زیرِ سرش سرخ رنگ شده و بوی خون میداد..
وقتی پرستار جلوش رو گرفت تا واردِ اتاقکِ احیا نشه، روی زمین نشست و همراه با صدا زدِنِ  همسرش زجه زد.
ترسِ باختنِ تهیونگ لحظه ای رهاش نمیکرد و انقدری بدبخت و بیچاره وار به پارچه ی شلوارش چنگ میزد که حتم داشت سرانگشتهاش سابیده شدن.
صدای بوقِ ممتِدِ  دستگاه مثلِ طنابی زبر دورِ گردنش پیچید وپیچید و به ناگه نفسش گرفت.
نگاهِ خیس و آشوبش بالا اومد که با نگاهِ وحشت زده ی نامجون تلاقی کرد.
صدای دادِ پزشکی که درخواسِتِ  شوک میکرد مثلِ تیغِ موکت بُُری عمل کرده و طنابِ دور گردنش رو پاره کرد.
با تعادلی که در بدنش حضور نداشت بلند شد و پشت پنجره ی شیشه ای اتاق رفت " ت..تهیونگ..تهیونگ خواهش میکنمم..التماست میکنمم به قولت عمل کن.." 
                                                          
بار دومی که بود که دکتر شوک میداد و جونگ کوک حتم داشت تا یک لحظه ی دیگه روحش تنش رو ترک کرده، با تهیونگ فرار میکنه اما محکم به شیشه کوبید و داد زد" مرد باش و بمون تا مجازاتم کنی!! با رفتنت تنبیهم نکن کیم تهیونگ!!!"
شوک سوم و دکتر عقب اومد!
رو به پرستار و دکترهای مقابلش نفس عمیقی کشید" برگشتِ خود به خودیِ ضربان ، فوری اتاق عمل رو اماده کنید. بعد از نتایج عکسبرداری و آزمایش های لازم، بیمار رو منتقل کنید.سریع!"
و تهیونگ برگشته بود.
جونگ کوک اهمیتی نمیداد چرا حتی اگر روحِ اون مردِ سی و یک ساله فقط به خاطر مجازات کردنِ همسرِ خیانتکارش به جسمش نشسته باشه، برای جونگ کوک مهم نبود.
حاضر بود مقابِلِ  تهیونگ هر روز و هر ساعت بمیره اما اون مرد زنده بمونه.
نداشتنِ تهیونگ از نداشتِنِ  محبتهاش مرگ اور تر بود و جونگ کوک، دلش نمیخواست بمیره!
با افتادنِ جونگ کوک روی زمین، به خودش اومد و پرستار رو صدا زد" بهش سرم بزنید از حال رفته."
قدمی به جلو برداشت تا وارد اتاقی بشه که تهیونگ رو آماده انتقال میکنن اما باز به عقب برگشت و وقتی یادش اومد بیمارِ خودش رو رها کرده، لعنتی فرستاد و به اتاق عمل برگشت.
مرد آلمانی ای که توی جراحی دستیارش بود رو در حالِ شستِنِ  دستهاش دید.
نگاهِ بدی به نامجون انداخت و پاش رو از روی پدالِ مخصوص شیر آب برداشت" کدوم گوری رفتی وقتی شریان اصلی بیمار رو سهواً  بریدی دکتر کیم؟؟؟"
سرش رو چرخوند و از پنجره ی کوچی ِکِ دربِ اتاق عمل به مانیتورِ بیمار چشم دوخت.
دکترِ مقابلش با عصبانیت جلو اومد و غرید" اگر اون زن از کما خارج نشه یا جونش رو از دست بده، تو قاتلش میشی احمق!
متوجه ای؟"
نفسِ عمیقی کشید و سر تکون داد.
                                                          
خوشبختانه دستیارش به موقع عمل کرده و جراحی رو به پایان رسونده بود اما بازهم احتمالِ مرگ برای بیمار وجود داشت چون به کما رفته بود.
ماسک و کلاهش رو به همراه دستکشش درآورد و محکم توی سطل پرت کرد.
قاتلِ اون زن نه اما باید خودش ریجین رو میکشت و قاتلش میشد!

Love You So Bad | VKOOK - YOONMINWhere stories live. Discover now