تیونگ تقریبا پنج ساعت بعد به خونه اومد، لباسهامو با یه بلیز شلو ول و بدون آستین و یه دامن عوض کرده بودم. با وجود اینکه همهی تلاشم رو کرده بودم ولی چشمهام هنوز کمی از گریه قرمز بودند. آرایش تا یه جایی کارساز بود.تیونگ بلافاصله متوجه شد، نگاهش روی چشمهام مکث کرد و بعد به عکس خانوادهام روی عسلی خیره شد.
- نمیدونستم کدوم سمت تخت برای توئه. اگه میخوای میتونم بذارمش روی اون یکی عسلی.
- نه، مشکلی نیست.
خستگی به راحتی روی صورتش مشخص بود.پرسیدم:
- جلسه خوب پیش رفت؟روشو سمت دیگهای کرد و جواب داد:
- بیا راجع بهش حرف نزنیم. من خیلی گشنمه.و بعد دستشو به سمتم دراز کرد. دستشو گرفتم و به دنبالش وارد آسانسور شدم. تو فکر بود و در طول مسیر و داخل ماشین خیلی کم حرف زد. مطمئن نبودم که انتظار داشت من سر صحبت رو باز کنم یا نه، و منم از لحاظ احساسی بهم ریختهتر از اونی بودم که بتونم تلاشی در این خصوص بکنم.
وقتی پشت چراغ قرمز متوقف شدیم، برگشت و بهم نگاه کرد.
- فوق العاده شدی.- ممنونم.
ماشین رو توی یه پارکینگ گیتدار که ماشینها توش طبقه طبقه روی هم قرار میگرفتند، پارک کرد و بعد با هم به سمت پایین یه خیابون که پر از رستورانهای کوچیک بود، راه افتادیم. همه چیز داشتند، از غذاهای هندی گرفته تا عربی و چینی. مقابل یه رستوران تایوانی ایستاد و در رو برام نگه داشت. شگفتزده از بین جمعیت وارد محیط تنگ و باریک داخل رستوران شدم.
میزهای کوچیک با فاصلهی کم کنار هم چیده شده بودند و یه بار جلوی ورودی، نوشیدنیهای الکلیای رو که حتی نمیتونستم لیبلشون رو بخونم، سرو میکرد. یه پیشخدمت به سمتمون اومد و با تشخیص دادن تیونگ، ما رو به پشت رستوران هدایت کرد و آخرین میزِ در دسترس رو در اختیارمون گذاشت. افرادی که دور میز کناریمون نشسته بودند، با چشمهای گرد شده به تیونگ زل زدند. احتمالا داشتند فکر میکردند اون اینجا چیکار میکنه و چه طور این مکان رو درخور خودش دونسته. روی نیمکت درازی که سرتاسر فضای باریک رستوران امتداد داشت، نشستم و تیونگ هم به زور خودشو روی صندلی مقابلم جا داد. مرد کناریش صندلیشو کمی کنار کشید، اینطوری تیونگ فضای بیشتر برای نشستن داشت. میدونستند تیونگ کیه یا فقط سعی داشتند مودب باشنند؟!
تیونگ وقتی پیش خدمت سفارش نوشیدنی هامون رو گرفت و مارو با منو تنها گذاشت گفت:
_متعجب به نظر میای
_فکر نمیکردم با توجه به مسائل پیش اومده سراغ رستوران تایوانی بیایاین نهایت اشارهای بود که میتونستم توی یه رستوران شلوغ بکنم، ولی تیونگ خوب میدونست منظورم مافیا سه گانه تایوانیه
YOU ARE READING
¬تعهد [کامل شده]
Fanfiction¬تعهد [کامل شده] کاراکتر: جیزل، تیونگ، لوکاس، نینگ نینگ، وونیانگ، فیلیکس و نیکی. ژانر: عاشقانه، مافیایی، اکشن. 'خلاصه' جیزل اوچیناگا در یکی از خانوادههای برجستهی مافیایی در بوسان به دنیا اومده و پرنسسیه که بهواسطه زیباییش شناخته شده است. خیلی...