جونمیون تو سکوت فرو رفته بود تیونگ کلافه و عصبی قدم های کوتاه به صورت رفت و برگشت برمیداشت انگار دنبال چیزی بود که بهش مشت بزنه و لوکاس مثل همیشه بی خیال فقط لبخند یه وری روی صورتش نقش بسته بود.
تیونگ داد زد
-چرا نتونستی ک*رتو توی شلوارت نگهداری؟
بعد از چند نفس عمیق اروم تر از قبل_نمیتونستی حداقل دور کامل کردنشو خط بکشی؟
فیلیکس گفت:
- پشیمون نیستم. حالا کمتر از همیشه.
جونمیون گفت
- این یه بیآبرویی وحشتناکه. میفهمی اگه هوانگمینگوک بفهمه زنش باکره نیست چی میشه؟ مشاور بائه متوجه میشه که این اتفاق توی سئول افتاده و گندش همه رو میگیره میگیره.لوکاس شوخی کرد:
- فکر نکنم مشکلی پیش بیاد. من یه بار تو توالت کنار هوانگ بودم. آلت اون مردک خیلی کوچیکه. نمیتونه با اون سوسیس کوچولوش انتظار دیدن خون روی ملافهها رو داشته باشه. وونیانگ احتمالا حتی متوجه آلت یارو تو خودش نمیشه.فیلیکس به سمت لوکاس هجوم برد.
تیونگ از هم جداشون کرد و غرید:
- بسه! اگه همین حالا به خودتون مسلط نشید مثل دوتا سگ هار بهتون قلاده میبندم.گفتم:
- حرفی که زدی افتضاح بود.لوکاس چشمهاشو تو کاسه چرخوند.
- اوه خدا، میخواستم جو رو تلطیف کنم.تیونگ به سردی گفت:
- ولی موفق نشدی. حالا چاقوهاتونو بذارید کنار. جفتتون.فیلیکس چاقوشو توی پوشش برگردوند و لوکاس هم همین کار رو کرد.
فیلیکس در نهایت به حرف اومد:
- نباید بهت حمله میکردم.لوکاس هم در جواب سری تکون داد و گفت:
- منم باید گاهی دهنمو بسته نگه دارم.جونمیون یه لحظه پرسید:
- ولی باردار که نیست، هست؟فیلیکس سری به طرفین تکون داد.
‐ پس شاید بتونیم بدون بیآبرویی از این رسوایی بیرون بیایم.هوانگ ممکنه متوجه نشه به علاوهی اینکه راههای مختلفی برای جعل لکه خون روی ملافهها هست.
تیونگ گفت ولی به من نگاه نمیکرد، با این حال میتونستم حدس بزنم که داره به شب عروسیمون فکر میکنه، به اینکه چطور به خاطر من خودشو زخمی کرد.
فیلیکس گفت:
- وونی با اون مرد ازدواج نمیکنه.تیونگ ابروهاشو بالا انداخت.
- عه، نمیکنه؟ داری به این فکر میکنی که مانع بائه بشی؟ مثلا شاید وونیانگ رو بدزدی و باهاش ازدواج کنی؟کاملا مشخص بود که فیلیکس کله خراب شده و ذرهای تردید در خصوص ریسک درگیری با تیونگ نداره. فیلیکسی که همیشه وفادار بود، فیلیکسی که بهترین سرباز تیونگ بود. فقط و فقط به خاطر وونی. باید بدجور عاشقش شده باشه.
YOU ARE READING
¬تعهد [کامل شده]
Fanfiction¬تعهد [کامل شده] کاراکتر: جیزل، تیونگ، لوکاس، نینگ نینگ، وونیانگ، فیلیکس و نیکی. ژانر: عاشقانه، مافیایی، اکشن. 'خلاصه' جیزل اوچیناگا در یکی از خانوادههای برجستهی مافیایی در بوسان به دنیا اومده و پرنسسیه که بهواسطه زیباییش شناخته شده است. خیلی...