کارش رو زودتر از معمول تموم کرده بود. دستهاش رو تا بالای سرش کش داد و همزمان که بدن دردناک به خاطر نشستن چندساعتهش رو میکشید به آهنگی که تا الان روش کار میکرد نگاهی انداخت. یونگی توی یکی از بزرگترین کمپانی های سرگرمی شهر به عنوان یه تهیهکنندهی موسیقی کار میکرد؛ و امروز استثنائا ازونجایی که آرتیستهای دیگه هنوز ترکهای خودشون رو نفرستاده بودن بیکار بود پس تصمیم گرفت تا روی موسیقیِ خودش کار کنه. چیزی که عمیقا ازش لذت میبرد. ثانیه به ثانیهای که خرج ساختن داستان خودش میکرد رو دوست داشت، اینکه بتونه احساسات و افکارش رو درقالب ملودیها بیرون بریزه. گاهیاوقات- بهتره بگیم بیشتر اوقات؛ یونگی احساسات و بیانکردنشون رو سخت میدونست اما موزیک بهش کمک میکرد، بهش کمک میکرد اونهارو طرح بزنه و نقاشی کنه. و تنها کاری که یونگی باید میکرد، این بود که این اثر هنری رو به قطعات موسیقی تبدیل کنه.
حالا که کارش تموم شده و آهنگی که میخواست رو آماده کرده بود با خودش فکر کرد آمادست تا یک شب دیگه رو شروع کنه. میخواست بدونه میتونه رکورد خودش رو بشکونه و امشب 5 بار کام بشه یا نه. حس خوبی داشت تا وقتی که صدای تقهای که به در خورد اون رو از افکارش بیرون کشید.
"هی، سرت شلوغه؟" صدای نامجون و بعد باز شدن در به دنبالش اومد قبل ازینکه آلفای جوون تر داخل بشه: "راستشو بخوای سوال چرتی بود چون تو موظفی برای رئیس کمپانی که بنده باشم وقتت رو خالی کنی"
یونگی خندید و هوفی زیرلب کشید: "پس اینطوریاست؟! محض اطلاعت کارم تموم شده، موضوع چیه؟"
"خب.. " صدای نامجون آروم و محتاط بود و هنوز شروع نشده جملهش تموم شد پس یونگی ابروهاش رو بالا داد و گفت: "خب؟ چیه؟ بریزش بیرون"
نامجون نفس عمیقی کشید: "من و پک، همگی فکر میکنیم که تو باید اینطوری رفتار کردن رو تموم کنی. برای همیشه نه اینکه فقط چندروزی بیخیال بشی"
"داری درمورد چی حرف میزنی؟" ابروهای آلفای بزرگتر توی هم رفتن و باعث شد نامجون بیپرده حرفش رو بزنه: "تو یه فاکبویی!"
یونگی با شوک سرفه ای زد: "از کی تا حالا این اصطلاحارو بلد شدی؟"
"جونگکوک بهم یاد داد و بعدش که نشست واسم جامع و کامل معناش رو توضیح داد نتیجه گرفتیم که تو داری یه فاکبوی میشی، یونگی"
نامجون بااحتیاط توضیحاتش رو کامل کرد: "ببین دوماهی میشه از وقتی که اون بتای هرزه ولت کرد رفت و آره البته که فقط جارو اشغال میکرد و به خاطر کاری که کرد یه تیکه آشغال بیشتر نبود و آره پک سونگ حتی بدتر از اون تیکه آشغال بودن که راهش دادن اما تو فقط اون بتارو واسه نمیدونم... سه ماه میشناختی؟ و فقط صحبت از آشنایی ـه چون فقط سه هفته با هم قرار میذاشتید"
ŞİMDİ OKUDUĞUN
ʚ 𝘈𝘭𝘭 𝘛𝘰 𝘍𝘪𝘯𝘥 𝘠𝘰𝘶 (𝘏𝘰𝘮𝘦) ɞ
Hayran Kurgu↜آلفا مین یونگی و هوسوک به خاطر گذشتهی یونگی، از همدیگه متنفرن ولی فقط تا وقتی که یونگی میفهمه هوسوک هیچوقت اون چیزی نبوده که فکر میکرده... ₊ ⊹ Original Writer @LadyMika on Ao3