زیر چشمی پسرک و مرد کنارش رو زیر نظر داشت ، رفیقش نرمال نشسته و منتظر اتمام کار با تلفنش مشغول بود اما پسرک عجیب رفتار می کرد .
مدام تو جاش وول می خورد و با هر بار خیره شدن به نقاط مختلف ، حالت صورتش عوض میشد و گاها لب هاش انگار که درحال حرف زدنه تکون می خورد .
: خب اسمت تهیونگ بود درسته ؟ کسی که دل رفیق منو برده؟
با لبخندی ملایم به صورت سرخ شده پسر و بالا پایین شدن سرش نگاه کرد و مشغول یاداشت کردن حالات بدنش شد .
و بعد نگاهش رو به سمت رفیقش برد و درحالی که تو چشماش زول زده بود گفت : و ظاهرا رفیق ناشی من هم بلد نیست چطور رفتار کنه و دل تهیونگ شی ما رو شکونده درسته؟
بی توجه به نازک شدن چشم های کوک دوباره نگاهش رو به تهیونگ که لبهاش اویزون شده بود و سر بزیر مظلوم پاهاش رو نگاه می کرد برگردوند .
: می دونی تهیونگا ، تو الان تو سن حساسی هستی و هم تو هم کوک تا حالا رابطه جدی نداشتین و این باعث شده هر دوتون ناخواسته به هم آسیب بزنین
از تون می خوام اولین چیز و ساده ترین چیز داخل رابطه تون رو درک کنید و بهش عمل کنید یعنی حرف زدن باهم ، متوجه منظورم هستین ؟با گرفتن بعله محکمی اینبار اون بود که سری تکون داد و درحالی که دوتا کتاب بهشون میداد اون ها رو به بیرون راهنمایی کرد .
: خیل خب جلسه اولمون تمومه حالا می تونین کتابا رو بخونین و بهم کمک کنین بای بای
البته چشمای درشت شده رفیقش و پای مونده لای درش نذاشت در بسته بشه : مگه من بیکارم بشینم کتاب به این گندگی رو بخونم؟
ولی صدای پشتش بهشون فهموند که این بحث قرار نیست بین خودشون باشه و ادامش به جای دیگه ای کشیده شد : یعنی من انقدر برات مهم نیستم که بشینی چهارتا صفحه رو بخونی ؟
: ن..نه..نه... ببین من منظورم این نبود .... بزار بهت توضیح بدم
در رو بست و منتظر مراجعه کننده بعدی موند
___________________________________________: باید از این به بعد بجای جین ، دُم خودم صدات کنم
در مطب رو قفل کرد و چش غره ی به جین که مثل جوجه اردک دنبالش می یومد انداخت
: یااا اولن با هیونگت درست صحبت کن دومندش بده می خوام تنها نری خونه؟ الان امنیت نداره که .قدم هاش رو تند تر کرد تا هم زود تر به ماشینش برسه هم از دست غر غر ها جین راحت شه ، این پارکینگ لعنتی چرا انقدر بزرگ بود .
البته که پارک جیمین با شانس اشنایی نداشت و با بدشانسی رابطه ی نزدیک .
عجلش کار دستش داد و درست سر پیچ با کله رفت تو سینه ی یه نفر ، تعادل طرف بهم خورد و از پشت داشت زمین می خورد ، به طور ناخودآگاه دستش رو بالا برد و پشت سر غریبه گذاشت که هم با اون به سمت زمین کشیده شد و با برخورد به زمین بجای سر اون دست خودش دچار سانحه شد .
ضربان قلبش از این اتفاق یهویی بالا رفته بود و بخاطر ادرنالین آزاد شده داخل خونش صداش مضطرب و دست آسیب دیدش لرزون بود .
DU LIEST GERADE
I found a daddy just for myself ( kookv version )
Fanfictionتمام شده داستان راجب پسریه که قصد داره چیزی رو تجربه کنه که همه ازش حرف میزنن و اکثر انجامش دادن و حالا تو سن نوجوونی و کنجکاوی قراره اون هم طعمش رو بچشه طعم داشتن یه رابطه رو ولی توی این رابطه دنبال چی میگرده؟ کسی رو که برای اولین تجربش ا...