خب قرار نبود این پایان باشه ....
پایانی که واسش در نظر گرفتم این نبود جوری که اگه مینوشتمش چند پارت دیگه تموم میشد منتهی یه سری مشکلات موجود اومد که خودتونم دیدین چقدر بین پارتا فاصله افتاد ، در هر صورت جوری شده که دلم می خواد همه کارمو انپابلیش کنم و حساببم ببندم☠ ولی چون میدونم قراره ترورم کنید این کارو نمی کنم 🧸
اگه عمر و حسی باشه شاید سال دیگه این پارت رو پاک کردم و ادامش رو نوشتم ، چون هم عجله ای شد هم ویرایش نشده هم خیلی سریع اتفاق افتاد و احتمالا الان کلی سوال دارین .یه سوال احتمالی می تونه این باشه که یونی چرا رفت؟ درسته ؟
یونی رو مغز تهیونگ درست کرده چون تنها بود حالا هم که دورو برش شلوغ شده دیگه صلاح ندیده یونی باشه مثل یاخته های ایمنی که وقتی یه عیب تو سلول پیدا می کنن مثل یه چیز اظافه باهاش رفتار می کنن و از بین می برینش ولی تهیونگ همچنان باید داروهاش رو مصرف کنه چون توهم فقط دست خود آدم نیست ....راجب داستان نامجون و یونگی می خواستم یه فیکشن جدا بنویسم منتهی ..... وقتش نیست :)
و سرنوشت تهکوک ...... این می تونه خودش یه فیکشن جدا باشه ولی بدونین که باهمن ، باهم هم می مونن.
سوال دیگه ای اگه بود در خدمتم .
YOU ARE READING
I found a daddy just for myself ( kookv version )
Fanfictionتمام شده داستان راجب پسریه که قصد داره چیزی رو تجربه کنه که همه ازش حرف میزنن و اکثر انجامش دادن و حالا تو سن نوجوونی و کنجکاوی قراره اون هم طعمش رو بچشه طعم داشتن یه رابطه رو ولی توی این رابطه دنبال چی میگرده؟ کسی رو که برای اولین تجربش ا...