تنها کاری که اون لحظه تهیونگ انجام داد کوبیدن در تو صورت نامجون و قفل کردنش بود .
ضربه های محکم برادرش به جسم تکیه داده به درش برخورد می کرد و با هر ضربه کمی به جلو پرتاپ می شد ، موهای پیچیده در همش و صورته آغشته به بزاقش کاملا از این خبر میداد که تازه از خواب پا شده و مغز از کار افتادش هیچ چیز رو هندل نمی کرد .
: ته اینجا چه خبره ؟
این صدا کافی بود تا همه چیز تو سر تهیونگ منفجر شه و چشمای درشت شدش رو به مرد روبه روش بدوزه
: دَرو
کوک که چشماش هنوز باز نشده بود با گیجی و چشمای نازک شده "هان"ی گفت که با داد بلند تهیونگ از گفتنش پشیمون شد به علاوه ی اینکه خواب باهاش برای چند روز خداحافظی کرد
: دِ میگم دَرو وگرنه زنده زنده تو باغ پشت عمارت دفنت می کنن ، از پنجره اتاق برو ، دِ برو دیگههههه
واو تا حالا تو عمرش انقدر جیمز باند بازی در نیورده بود ، ددی بودن ادم رو به چه کارایی مجبور می کرد .
: کیم تهیونگ همین الان این در رو باز کن وگرنه با تفنگ قفل رو میشکونم
به محض خروج جونگ کوک از در فاصله گرفت و درحالی که کف دستش از شدت استرس خیس از عرق شده بود در رو با هزار مکافات باز کرد و عقب پرید تا تو صورتش کوبیده نشه .
اولین کار که نامجون با وارد شدن به خونه کرد گرفتن صورت تهیونگ تو دستاش و زول زدن تو چشمای ترسیدش بود در حینی که افرادش مثل مور و ملخ وارد خونه شده بودن و همه جا رو می گشتن .
: داشتی چیکار می کردی؟
لحن تاریکش هیچ شباهتی با لحن نگران قبلش نداشت ولی اگه منصف باشیم نگرانیش رو میشد از اون تَه مها دید .
چشماش رو مدادم می دزدید و دنبال راه چاره بود
: اصلا به چه اجازه ای وارد خونم شدی ؟ از خونه من گمشو برون
واووووو یعنی درست میدید؟ برادر کوچولوی سر به زیرش رو کی سرکش کرده بود؟
اون تهیونگ ترسیده در عرض یه ثانیه تبدیل به یه آدم عصبی بی چاک و دهن شده بود.
یکی از ابروهاش بالا پرید و زبونش رو تو دهنش چرخوند ، فشاری به دو طرف صورت ته وارد کرد و تو صورتش خم شد : سرکشی جواب من نبود ، تو خودت بهتر من رو میشناسی نذار کاری کنم که دوست ندارم .
عصبی مشتش رو بلند کرد تا تو صورت نامجون بکوبه ولی یه بچه هیفده ساله مگه چقدر زور در برابر یه مرد سی ساله داشت؟
مشتش رو تو هوا گرفت اون رو پیچوند و به سمت پشتش برد بعد گردنش رو گرفت و صورتش رو به روی مبل کوبید
KAMU SEDANG MEMBACA
I found a daddy just for myself ( kookv version )
Fiksi Penggemarتمام شده داستان راجب پسریه که قصد داره چیزی رو تجربه کنه که همه ازش حرف میزنن و اکثر انجامش دادن و حالا تو سن نوجوونی و کنجکاوی قراره اون هم طعمش رو بچشه طعم داشتن یه رابطه رو ولی توی این رابطه دنبال چی میگرده؟ کسی رو که برای اولین تجربش ا...