چشم هاش از خستگی به خون نشسته بود ، جین تقریبا بیهوش روی مبل خوابیده بود ولی اون حتی وقت استراحت کردن هم نداشت ، پتویی روی سرش کشید و بعد با کمی تردید به سمت اتاق تهیونگ راه افتاد ، به بالای پله های که رسید تهیونگ و برادرش رو دید که درحال صحبت باهم دیگه بودن ، حالش بنظر خوب نمیومد و نیاز به استراحت داشت پس سرفه ی مصلحتی کرد و گفت : مزاحم حرف زدنتون شدم ؟
شاهد نگاه مشکوک نامجون به ته بود و بعد این جوابی بود که گرفت : نه دیگه داشتم می رفتم .
بعد از کنار رفتن نامجون از جلوی دیدش جیمین رو دید که متفکر به دیوار تکیه داده بود و نگاه خیرش به سمتش بود : جونگ کوک باید با هم حرف بزنیم
دستی تو هوا تکون داد و به سمت ته رفت و هردو وارد اتاق شدن و قبل از داخل اومدن جیمین در رو کوبید و از پشت درهای بسته فریاد زد : بعدا
از داخل کمد چند دست لباس برداشت و اون ها رو روی تخت گذاشت ، حوله حموم رو برداشت و تهیونگ رو بداخل هدایت کرد .
داخل رختکن لباس هردو رو در آورد و بعد مستقیم زیر دوش ایستادن ، دست هاش رو دور کمر تهیونگ حلقه کرد و سرش رو روشونش گذاشت ، درحالی که آب به نرمی روی پوست خون الودشون می غلتید گفت : گریه کن الان تو بغل منی .ته خیلی برای این بغل صبر کرده بود ، بیش از ظرفیت گلوی خستش بغض رو تحمل کرده بود . دست های لرزونش دعوت شونه های کوک رو قبول کردن و بهش چنگ انداخت و بعد این چشم هاش بود که یاقوت های با ارزشش رو رها کرد تا کمی این بار سنگین رو سبک کنه .
: جونگ کوکا من قاتلم ؟
: کی همچین حرفی زده ؟
: من قاتلم؟
: تا حالا با دستای خودت آدم کشتی؟ اگه منظورت اون مرد اون پایینه باید بگم که زندست پس تو قاتل نیستی.
: اگه بخاطر من یکی مرده باشه؟
: می خواستی اونو بکشی ؟
: نه
: پس بهش فکر نکن
: اما اون ..... جونگ کوکا رابطه ما چجوریه ؟ من تو رو دوست دارم ؟ تو منو دوست داری؟
سرش رو از روی شونش برداشت و تو چشم هاش نگاه کرد .
: تهیونگا یادته رابطه ما چجوری شروع شد ؟ اما الان با اون موقع فرق داره نه ؟ ما باهم خندیدیم حرف زدیم ، ههههه دعوا کردیم و کلی کار دیگه ، من دیگه سی سالمه، انواع رابطه رو چشیدم ، بزرگ که میشی قلبت کوچیک و کوچیک تر میشه انقدر که جا فقط واسه ادمای مهم می مونه دیگه می فهمی کی رو می
خوای و کی رو نه ، الان تو الویت منی ، تنها کسی که این مدت همیشه پیشم بود .ولی تو هنوز جوونی خیلی چیزا رو تجربه نکردی شاید بعدا کسی رو ببینی که برای تو بهتر از من باشه من دلم می خواد تو با من باشی ولی نمی تونم راجب حس تو حرف بزنم پس تا وقتی تو با منی الویت منی ، اینکه رابطمون چی باشه به هردو مون بستگی داره من رابطمون رو دوست دارم تهته.
YOU ARE READING
I found a daddy just for myself ( kookv version )
Fanfictionتمام شده داستان راجب پسریه که قصد داره چیزی رو تجربه کنه که همه ازش حرف میزنن و اکثر انجامش دادن و حالا تو سن نوجوونی و کنجکاوی قراره اون هم طعمش رو بچشه طعم داشتن یه رابطه رو ولی توی این رابطه دنبال چی میگرده؟ کسی رو که برای اولین تجربش ا...