جایی اگه حس کردین اسما رو اشتباه باز گردانی کردم بهم بگین با تشکر🦦
_________________________________________
بی حس به جسم توله سگ کوچیکی که تو جاش خوابیده بود نگاه می کرد ، واقعا چه فکری با خودش کرده بود؟ مگه اون پرستار بچش؟: تهته ون درم مرم سکار حاست به بم بش 🦖
( تهته من دارم میرم سرکار حواست به بم باشه )
خو مرضپوفی از سر بی حوصلگی کشید ، این چند وقت یه روز آروم و بی دردسر نداشت و حالا که همه چیز ارومه داشت هلاک می شد .
: ورودی باسنم درد میکنه
: تا وقتی به خروجی میگی ورودی دردش خوب نمیشه
فاکی به یونی نشون داد و گفت : خفه
: بریم بار ؟ البته اگه نمی ترسی تنهایی بری :)
: شات د فاک مونی ، تهته من پاش رو از این خونه بیرون نمی ذاره چون مثل تو احمق نیست
: هه بیشتر شبیه بی مصرف هاست :/
: یاااااا دلت کتک می خواد ؟
: مگه دروغ میگم ؟ اون فقط دردسر درست می کنه دیدی که بخاطرش دیشب چقدر کتک خوردن ، کوک فقط دو دقیقه پیشش نبود و اون کل قرارشون رو بفاک داد :/
تهیونگ با حرص نگاهش می کرد و حرفی برای گفتن نداشت ولی کم هم نمیورد: اون که همش تقصیر تو بود ، تو گفتی که مواد مصرف کنم
: ولی کم جنبه بودن تو تقصیر من نیست :/
از حرص تو چشماش اشک جمع شده بود ، روزی که داخل یه دعوا گریش نگیره قطعا بهشتش بود .
: اصلا می دونی چیه؟ میرم به اون بار ، اول یه فصل مفصل اون یارو رو کتک می زنم بعد هم مواداشون رو می دزدم و بهت ثابت می کنم که کی بی جنبست.
___________________________________________
البته که همه چی اونجوری که نقشه چیده بود پیش نرفت از کی تا حالا تهیونگ خوش شانس بود که این بار دومش باشه ولی این که خراب کاریاش تقصیر خودشه اثبات شدست ، اون بچه اصلا عقل تو کلش نیست .
همین که وارد بار شد گیرش انداختن ، خیلی راحت. پاش رو که از در رد کرد یهو دید رو هواست و دوتا غول تشن دارن میبرنش آش خوری و البته که زنگ زدن به جونگکوک و فکر می کنید چی شد ؟
YOU ARE READING
I found a daddy just for myself ( kookv version )
Fanfictionتمام شده داستان راجب پسریه که قصد داره چیزی رو تجربه کنه که همه ازش حرف میزنن و اکثر انجامش دادن و حالا تو سن نوجوونی و کنجکاوی قراره اون هم طعمش رو بچشه طعم داشتن یه رابطه رو ولی توی این رابطه دنبال چی میگرده؟ کسی رو که برای اولین تجربش ا...