چشم هاش از ترس گشاد شده و مردمک چشماش می لرزید ، عرق سردی که روی دستاش نشسته بود رو عصبی با لباسش پاک کرد و در همون حال سریع کنار جونگ کوکه دراز شده روی زمین نشست .
: کشتیش آخر؟
این صدای هیجان زده مونی بود که یون پوکر رو بین بازوهاش اسیر کرده و با تمام قدرت فشار میداد : باید تو حیاط پشتی دفنش کنیم .... نه نه نه باید بندازیمش تو یه دیگ اسید تا زود تر تجزیه بشه
تهیونگ بدون توجه به چشمای براق و لحن مجنون وارش فقط روی کوک تمرکز کرده بود
: تو..تو که.. نمردی ؟ مگه..نه؟آب دهنش رو بزور از گلوی داغ و متورمش پایین داد و
با دست های بی جونش چند ضربه اروم تو صورتش فرود آورد: کو..کوک..به قفسه سینش نگاه کرد تا ببینه قلبش هنوز هم درحال کار کردنه؟ ولی بخاطر استرسی که داشت قادر به تشخیصش نبود .
سرش رو روی سینش گذاشت و با بستن چشماش تمرکزش رو بالا برد ، با اولین ضربانی که حس کرد نفس حبس شدش رو با اسودگی بیرون فرستاد و همون لحظه بود که موهاش مهمون نوازش انگشت های کشیده و درشت جونگ کوک شد : الان ارومی؟ می تونیم حرف بزنیم ؟
صورتش رو بین سینه های نرم جونگ کوک فرو برد و با انگشتش محکم ترین ضربه ای که می تونست رو به پهلوش زد که از درد سوراخ شدن پهلوش کمی پرید و ناله ریزی کرد
:بیشعور الاغ نفهم خر سکتم دادی
جونگ کوک متعجب از القابی که بهش نسبت داده شده بود گفت : یااااا با بزرگ ترت درست صحبت کن
بیحس به صورت معترضش با لحن مسخره ای جواب داد : چشم آجوشییییییییییی
کوک خنده عصبی کرد و انگشتش رو شماتت بار به سمتش نشونه رفت : یاااا من تازه سی سالم شده کجام شبیه آجوشیاست؟
تهیونگ با همون لحن ادامه داد : شرمنده مهم به دله که مال تو با گاو صندوقه شرکتت رابطه با منفعت داره ، پشگل .
کوک با همون خنده هیستریک کمی نیم خیز شد و حرصی گفت : اع باشه پس منم از این به بعد بهت میگم فلفل کوچولو
با بهت یه نگاه به صورت کوک بعد یه نگاه به پایین و پسرش انداخت و با لپ های سرخ شده اویزون و دماغی که قرمز شده بود داد زد: یاااااااا من هنوز تو سن رشدم ، مطمئن باش چند وقت دیگه حتی از مال تو هم بزرگ تر میشهههههههههه
جونگ کوک پوزخند حرص دراری زد و سرش رو مثل یه پاپی نوازش کرد : باشه فلفل کوچولو ، تو راست میگی . حالا انقدر قصه نخور بیا اینو بخ...
بعد انگار فهمیده باشه داشته چی تف می داد سرفه ای کرد و گفت : برو شیرتو بخور
تهیونگ با چشمای نازک شده از حرص دستش رو بالا برد تا تخمای ددیش رو املت کنه .
ESTÁS LEYENDO
I found a daddy just for myself ( kookv version )
Fanficتمام شده داستان راجب پسریه که قصد داره چیزی رو تجربه کنه که همه ازش حرف میزنن و اکثر انجامش دادن و حالا تو سن نوجوونی و کنجکاوی قراره اون هم طعمش رو بچشه طعم داشتن یه رابطه رو ولی توی این رابطه دنبال چی میگرده؟ کسی رو که برای اولین تجربش ا...