لوهان به خطی که آرایشگر بین موهاش انداخته بود نگاهی انداخت.
-کی بهت گفت اینقدر قیامو منلی کنی؟! عوضش کن گفتم میخوام کیوت باشم!
یول روی صندلیش چرخید و نگاهی به عموش انداخت:
+عمو اینطوری بهتره! این جلسه با خانوادههاست و باید رسمیتر باشی.
زن جوان کار موهای یول رو با بستن یه پاپیون به انتهاش تموم کرد. یول ناراضی از رنگ صورتی پاپیون، چینی به بینیش داد و نگاهش رو از روی موهاش دوباره به عموش داد:
+حالا نمیشد کوتاهش کنیم؟
لو دست آرایشگر رو عقب زد و از روی صندلیش بلند شد.
-عزیزم! من یه آمار کلی از دخترای دبیرستانتون در آوردم و کمتر از ده درصدشون موی کوتاه دارن. از طرفی اون مو کوتاهها هم فقط بچه خرخونهان که چون نمیخواستن رسیدگی به موهاشون زمانی که میتونن برای درسشون بذارن رو ازشون بگیره، اون رو کوتاه کردند. در ضمن مو بلندها کیوتترن و سادهتر میشه مخشون رو زد. مخصوصا اونایی که کلی گیر و کش عجیب غریب به موهاشون میزنن!
یول هم از روی صندلیش بلند شد و گفت:
+چرا حس میکنم همهی اطلاعات و تحقیقاتت زیادی چرته عمو!!
لو روی پاشنهی پا سمتش چرخید و گفت:
-ددی صدام کن تا عادت کنی!
یول با عصبانیت دندون روی هم سایید. اون خودش ددی نصف فانتزیهای دخترای مدرسه بود!
+ترجیح میدم پدرجان صدات کنم.
-من به پدربزرگت میکنم مینا! اون وقت تو میخوای اینطوری پیرمردی صدام کنی؟
اسم پدربزرگش جونگمین بود و عموش همیشهی خدا اون مرد رو مینا صدا میزد! یول حقیقتا امیدی نداشت که با کمک عموش بتونه این ماموریت رو به درستی تموم کنه چون محض رضای خدا پدربزرگش گاهی هنوز کارتهای اعتباری عموش رو ازش میگرفت و حسابهاش رو میبست چون اون مرد عجیبترین دردسرها رو میساخت!
-یول صبحها یکم زودتر بیدار شو میتونیم بیایم اینجا موهات رو ببافه!
یول چشمهاش رو توی کاسه چرخوند و گوشی رو از جیبش بیرون کشید.
+فقط امروز انجامش دادم چون گفتی ظاهر خوبم روی والدین تاثیر میذاره و اونا از بچههاشون میخوان که باهام دوست بشن.
لو توی جیبهاش دنبال سوییچ میگشت.
-درسته! باید یه کاری کنی حسابی به چشمشون بیای.
+این جمله رو بابابزرگ همیشه به عمه میگفت! تا بتونه یه کیس خوب پیدا کنه!
-دیدی که عمت موفق نشد و الان رفته آفریقا و یه فیل رو داره بزرگ میکنه و اینطوری پولهای نازنین پدرم رو تموم میکنه. بعدشم ما باید آینده نگری داشته باشیم، اگه دختربمونی یه موقعیت خوب میشه تا با یه ازدواج قراردادی موقعیت پارکها رو تضمین کنیم. میدونستی پسر معاون نخست وزیر هم توی مدرسه شماست؟
YOU ARE READING
Life Without Penis
Fanfiction⌊ 🔸 Life Without Penis🔸⌉ ⟝ On Going ... ↳🍌 Genres໑ ↲ فانتزی ~ مدرسه ای ~ کمدی ↳🍌 Couples໑ ↲ چانبک ↳🍌Summary໑ ...