یک شب

95 25 3
                                    

.

.

.


تمام راه تا عمارت حرفی بینشون رد و بدل نشد. فلیکس با شنل ژنرال روی دوشش و موهای مرطوبش با قدم های کوتاه و سریع جلوتر از مرد لخ لخ کنان حرکت میکرد و ژنرال کمی عقب تر با ذهنی اشفته و طوفانی قدم برمیداشت.

هرجفتشون استرس شب رو داشتن. خیلی واضح میدونستن قراره قدم بزرگی برای رابطشون، و مخصوصا برای پسر جوون تر بردارن.

با شنیدن صدای عطسه ای بی توجه به توده افکار پیچ در پیچش با عجله جلو رفت و درحالی که گربه عسلیش رو با گرمای اغوشش گرم میکرد سمت عمارت دوید.



: "ژنرال، فلیکس، نمیخوابید شما؟" شهردار با خمیازه کوتاهی قبل ازینکه پاش رو روی اولین پله داخلی عمارت بذاره پرسید. مادام چند دقیقه ای میشد ترکشون کرده بود و حالا هم نوبت شهردار بود تا به تخته خواب بره.

فلیکس مقابل شومینه نشسته بود و ژنرال مشغول سیگار کشیدن بود.

: "شما بخوابید پدر. مطمعنم هروقت ژنرال خوابشون بیاد به تخته خواب میرن." فلیکس با صدای مخملی و گرمش توضیح داد و کمی از هات چاکلتش چشید.

در همین حین ژنرال دست از ور رفتن با رادیو جیبیش کشید و پخش شدن اهنگ ملایمی توی فضای خونه همزمان با بسته شدن در اتاق مادام و شهردار لی شد.

: "افتخار میدید جناب؟" ژنرال با لبخند محوی دستش رو دراز کرد. پسر به نرمی دستش رو توی دستی که سمتش دراز شده بود گذاشت و بعد از بلند شدنش، اجازه داد کمرش میون حصار دستای گرم مرد فشرده شه.

فضای کوچیک خالی بینشون با اهنگ و چند اپسیلون اکسیژن پر شده بود. به ارومی با ریتم تکون میخوردن و اجازه میدادن بازدم های ملایمشون روی صورت همدیگه پخش بشه.

: "اگه بهت اعتماد کنم بهم اسیب میزنی؟ اگه در اغوشت بگیرم پسم میزنی؟ اگه دوستت داشته باشم ازم فاصله میگیری؟" پسر زمزمه کرد. دستاش هنوزم دور گردن مرد سنگینی میکردن. فشار بیشتر شده دور کمرش حاکی از این بود که ژنرال مشغول گزینش کلمات صحیحه.

: "اگه بهم اعتماد کنی، تکیه گاهت میشم." در اخر بعد از نفس عمیقی که کشید، جواب داد، "اگه در اغوشم بگیری، میون خورشید موهات گم میشم و اگه دوستم داشته باشی، روحم رو بهت میبخشم. تو تبدیل به الهه ام میشی و من بنده ای میشم که وظیفم پرستش توعه." با اطمینانی که در تناقض با عشق چکیده از کلماتش بود جملش رو به پایان رسوند.

فلیکس روی نوک انگشتاش ایستاد. هنوز هم شک داشت، هنوز هم میترسید. ولی میخواست اعتماد کنه، میخواست در اغوش بگیره و میخواست دوست داشته باشه. پس لب هاش رو روی لب های ژنرال فشرد.

CordoliumWhere stories live. Discover now