نامه

80 30 14
                                    

.

.

.

.

بخار هات چاکلت مسرانه روی پوست نرم پسر میدوید و گونه های گل انداخته از سرماش رو نوازش میکرد.

کت زغالی رنگ روی شونه هاش سنگینی میکرد. صدای برخورد امواج خشن به صخره ها توی گوشش اکو میشد. چند سالی میشد که تصمیم گرفته بود توی یکی از شهر های ساحلی زندگی کنه.

روی همون نیمکت همیشگی نشسته بود و به دریا، که حالا خیلی خلوت تر از همیشه بود چشم دوخته بود. قطرات بارون توی اون هوای طوفانی مثل سوزن های ریزی درون چشماش و پوستش فرو میرفت ولی فلیکس به هیچ وجه حاضر نبود از جاش بلند شه و به خونش برگرده.

نمیتونست تشخیص بده پلاک گرد با طرح اسمرالدو فشرده شده بین انگشتاش بیشتر درد میکشه یا گلوی مظلومش که قربانی بغض سهمگین توده بسته تو گلوش شده.

صدای جیغ گوشخراش زنی توی گوشش پیچید و بعد زن محکم جلوی پای دو سرباز مقابلش فرود اومد. زجه های دردناکش بین صدای هوهوی باد گم شد و زن با بیچارگی شن های ساحل رو روی سر و صورت خودش ریخت.

پسرم پسرم گویان فریاد میکشید و این یاداور زننده ای برای پسر قوز کرده روی نیمکت بود که چند ماهی میشد که جنگ چند ساله پایان یافته بود...

نخ نازک سیگار میون شیار لب های باریکش جا گرفت و فلیکس عاجزانه سعی در روشن کردنش زیر سیل جاری از اسمون کرد.

زن هنوز درحال اشک ریختن بود. تو طول دو سه ماه گذشته بارها و بارها شاهد همچین صحنه هایی توی تئاتر زندگیش بود. بعضی ها خودشون، و بعضی ها خبر مرگشون به خانوادشون میرسید. بعضی ها... به جز ژنرال.

نه خبر مرگش جایی درز کرده بود و نه حتی خبر زنده موندنش. و دروغ چرا فلیکس تمام این هشت سال چشم به انتظار برگشت مرد بود.

پوکی به سیگار نیم سوخته و نیم مرطوبش زد و چشماش رو بست. پس هیاهوی امواج و قطرات سیلی زن بارون صدای ژنرال رو میشنید که با همون گرمای همیشه ساطع از لحنش زیر گوشش زمزمه میکرد، "تو مبدا منی. تو مقصد منی. تو معنی پشت کلماتمی. تو عروسک گردان من عروسکی. تو زیباترین مخلوق خالقی سان شاین."



با تعلل در عمارت کوچیکش رو باز کرد. این حقیقت که کسی منتظرش نبود درست مثل تمام این هشت سال قلبش رو مچاله کرد.

کت خیسش رو بدون توجهی روی مبل کرم رنگ رها کرد. نوای اهنگی در حد زمزمه داخل محیط خونش پیچید. نوایی که پیش از حد برای گوش هاش و روحش اشنا بود.

قلبش با غم، از شادیی که امیخته با خاطرات ناشی از اون اهنگ بود تپید.

نه تنها خودش بلکه حتی پاهاش هم به خوبی قدم به قدم رقصش به همراه ژنرال با این اهنگ رو به یاد میاورد.

CordoliumWhere stories live. Discover now