میدونست کلی کار برای انجام دادن داره اما هرجوری با خودش حرف میزد نمیتونست دست و پای شل شدش رو جمع کنه و به تموم کردنشون برسه. حالش از همه چی بهم میخورد و اگر زبان انگلیسی اولین چیز حالم بهم زن دنیا نباشه در اون لحظات حداقل دومیش حساب میشد.
_ خسته ام...
جواب مغزشو با صدای آرومی داد و بر خلاف التماس بدنش برای لش کردن، از جاش پاشد و سمت میزش رفت تا ببینه دقیقا باید چیکار کنه. چیزی به تعطیلات نمونده بود و لحظه شماری باعث میشد همه چی سخت تر هم بشه.
_ من دانشجوام... اینهمه کوفت و زهرمار توهین به شعور منه! میخوان بگن سرکلاس گوش نمی...
وسط حرفش به تمام ساعت هایی که کلاس ها رو میخوابید فکر کرد و سریع پوشه جزوه های جنی رو از کشو بیرون کشید.
_ اوه گاد.. هنوز ننوشتمشون...
با اینکه جنی با مهربونی، تمام کلاس ها براش جزوه مینوشت اما هنوزم یسری چیز ها بودن که باید مسئولیتشون رو قبول میکرد. و این فقط از مسئولیت پذیری خودش بود. چون جنی هیچوقت اون پوشه رو توی سرش نکوبیده بود و با جمله " حداقل چهار صفحه رو با دست های چلاق خودت بنویس." ولش نکرده بود.
" تهیونگ دستخط خوبی داره؟" فکری بود که لحظه کوتاهی با خودش کرده بود اما قطعا قرار نبود همچین درخواستی کنه. مسئولیت و این حرف ها؟
فقط از روی تنبلی نیم ساعت پشت میز نشسته بود و جزوه ها رو میخوند. قطعا میتونست همزمان بنویسه اما شاید جنی راست میگفت و واقعا چلاقی چیزی بود._ سلام!
به محض ورود تهیونگ زودتر گفت و سریع صندلیش رو چرخوند. البته نمیخواست باهاش حرف نزنه. فقط میخواست نشون بده ناراحته و خودش هم نمیفهمید چرا.
احتمالا تهیونگ هم اهمیت نمیداد و در آخر ضایع میشد ولی اینجوری کمتر بهش فشار میومد._ سلام؟.. الان قهری؟
از لحن اون پسره کاملا متوجه شده بود که روش بدی رو انتخاب کرده. پس فقط دوباره چرخید و شونه بالا انداخت.
_ نه.. مگه من بچه ام قهر کنم..؟
"آره عوضی قهرم! حالا چی؟"
_ بچه که هستی.. فقط نمیدونم چرا قهری..
" آره آره نمیدونی... به کی گفتی بچه؟!"
_ بچه نیستم و دلیلی هم برای قهر نیست.. فقط خوشم نمیاد هرجور دوست داری قضاوت میکنی.
_ قضاوت؟
حالت ابروهای بالا افتاده و لحن از همه جا بیخبر تهیونگ جوری بود که جونگکوک حس میکرد نکنه اون مکالمه رو توهم زده.
_ منظورم اینه که.. تو نمیدونی تو ذهن من چی میگذره چرا هرجور دوست داری دسته بندی میکنی؟

ESTÁS LEYENDO
Weird Star
Fanfiction_ اونا میبرنت دیوونه خونه.. + مگه کسی باورش هم میشه؟ _ نه.. ولی میبرنت چون ذهنت خلاقیت عجیب و وحشتناکی از خودش نشون میده.. + من فقط میخوام تعریفش کنم.. _ بکن.. منم تاییدت میکنم. دیوونه خونه تنوع خوبیه