⋆Pʀᴏʟᴏɢᴜᴇ

1.1K 183 21
                                    

خـلاصـه↼
همه چیز از یک جنگ آغاز شد!
جنگی که وانگ ییبوی لایکن را بر تخت پادشاهی نشاند و...
❥----------
مــقـدمــه↼
سال 2656 است و لایکن‌ها، گرگینه‌ها، خون‌آشام‌ها و انسان‌ها در این جهان با آرامش در کنار هم زندگی می‌کنند و در امورات هم دخالت نمی‌کنند.میانِ تمامِ این موجودات، پادشاه لایکن خطرناک‌ترین و قدرتمندترین موجود دنیاست. گرگینه‌ها، خون‌آشام‌ها و انسان‌ها و سایر لایکن‌ها در برابرش سر تعظیم فرو می‌آورند.

افسانه‌ها می‌گویند پادشاه لایکن در 1086 سالی که زندگی کرده هرگز جفتی نداشته و در طلبِ داشتن جفت نبوده است. مردم می‌گویند او قسم خورده که هرگز جفتی را قبول نکند و در صدمین سالگرد تولدش از الهه‌ی ماه درخواست کرده که هرگز جفتی نداشته باشد.

نام او وانگ ییبو می‌باشد؛ پادشاه لایکن وانگ ییبو

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

نام او وانگ ییبو می‌باشد؛ پادشاه لایکن وانگ ییبو.
❥❥❥❥❥❥❥❥❥❥❥
شیائو جان، امگایی که پایین‌ترین رتبه‌ی اجتماعی را بین گرگینه‌ها دارد و توسط همه نادیده گرفته ‌می‌شود زانو زده و چشم به زمین دوخته بود، جرئت بالا آوردن سرش را نداشت. بزرگترین اشتباه او در زندگی، آمدن به عمارت شخصی پادشاه لایکن برای تمیزکاری بود.

پادشاه لایکن روی مبل نشسته و نگاه خیره‌اش را به امگای رو‌به‌رویش داده بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پادشاه لایکن روی مبل نشسته و نگاه خیره‌اش را به امگای رو‌به‌رویش داده بود. با انزجار گفت:
«پس... یک پسر؟ یک... امگا؟»

صدایش باعث می‌شد امگای پایین‌مرتبه بر خود بلرزد؛ نمی‌دانست چه بگوید و چه جوابی بدهد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

صدایش باعث می‌شد امگای پایین‌مرتبه بر خود بلرزد؛ نمی‌دانست چه بگوید و چه جوابی بدهد.
«من... من...»
اما با غرش پادشاه نتوانست جمله‌اش را کامل کند:
«من هیچوقت جفت نخواستم. 1086 سالمه و هیچوقت جفت نخواستم. حالا یک پسر جفتم باشه؟»
وانگ ییبو درحالی که کراواتش را درمی‌آورد با لحنی که تنفر در آن موج می‌زد ادامه داد:
«نه تنها یک پسر بلکه یک امگا... نمی‌خوام هیچوقت چهره لعنتیت رو ببینم... مهم نیست جفتمی یا نه، یکبار دیگه ببینمت می‌کشمت»

شیائو جان هنوز روی زانوهایش نشسته بود و در تمام مدت از ترس می‌لرزید، ترسی که باعث می‌شد انزجار پادشاه نسبت به او بیشتر شود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

شیائو جان هنوز روی زانوهایش نشسته بود و در تمام مدت از ترس می‌لرزید، ترسی که باعث می‌شد انزجار پادشاه نسبت به او بیشتر شود. وانگ ییبو فریاد زد:
«

برو بیرون»
امگا از جا برخواست و با چشم‌هایی اشک‌آلود فورا از آنجا بیرون رفت.

「Tʜᴇ Lʏᴄᴀɴ Kɪɴɢ·s Oᴍᴇɢᴀ Mᴀᴛᴇ␋ʙᴊʏx」Where stories live. Discover now