↵چپتر چهارم🥀
اگر نمیتوانی قبولم کنی وانمود کن تا خوشحال باشم.
❥——————————
مکان نامشخص
محدودهای متروک میان پک هلال ماه خونین و پک مهتاب خونآلود که در زیر زمین آن پنجاه وچهار اتاق وجود داشت. اتاقی برای دیدبانی، یک سالن اجتماعات و یک اتاق با سقفی بلند که به اتاق دیدبانی متصل بود. در این ناحیه ده جادوگر، پانزده خونآشام، بیست وهفت گرگینه و دو لایکن زنگی میکردند که به هیچ پکی تعلق نداشتند (و به همین دلیل روگ محسوب میشدند). همهی آنها یک وظیفه بر عهده داشتند؛ از کسی مراقبت میکردند که برای نهصد و نود و شش سال در اتاقی خالی و بدون در و پنجره در خواب به سر میبرد. زنی با لباس سپید و موهای بلند قرمز که در هوا شناور بودند.
همه روزه پنج جادوگر، پنج خونآشام به همراه دوازده گرگینه، خارج از اتاق، مراقب زن بودند و در حالی که از پشت پنجرهی ضخیم شیشهای به او نگاه میکردند باهم تبادل نظر میکردند. هر سه ساعت یکبار، بیست و دو موجود فراطبیعی به اتاق آمده تا وضعیت زن را بررسی کنند و پس از زمان مقرر شیفتشان با گروهی دیگر عوض میشد.
یکی از خونآشامها پرسید:
«امروز هم داروی خوابآور رو تزریق کنیم؟»
گرگی پاسخ داد:
«چرا این رو میپرسی؟ باید اینکار رو انجام بدیم... ما اینجاییم که تا نیم ساعت دیگه دارو رو تزریق کنیم»
جادوگری ادامه داد:
«اما اون از خیلی وقت پیش خوابه... ما نهصد و نود و شش ساله که مراقبیم... فکر نکنم دیگه بیدار بشه»
یک جادوگر بدون اینکه منتظر چیزی بماند داروی خوابآور را به وسیله دو لوله در اتاق آزاد کرد.
«چرا اینکار رو کردی؟»
«نمیتونیم اون رو دستکم بگیریم... اگه اون اونقدر قدرتمند نبود دلیلی نداشت بهمون دستور بدن هر نیمساعت یکبار بهش دارو تزریق کنیم»
«درست میگی... بهرحال همه باید قبول کنیم اون بهترین ساحرهی دنیاس... فقط همین دارو میتونه اون زن احمق رو برای همیشه بخوابونه»
همه خندیدند:
«درسته... حق با اونه»
«نمیدونم گناهش چی بوده اما اینهمه نگهبان داره و نهصدونودوشش ساله که خوابه... واقعا نمیفهمم چرا»
خونآشامی پاسخ داد:
«باید گناه بزرگی مرتکب شده باشه که ملکه جادوگرها همچنین مجازات بیرحمانهای بهش داده»
«کی اهمیت میده؟ وقتی همچنین زندگی خوبی رو بدون انجام دادن کار خاصی داریم دونستن دلیلش چه لزومی داره؟»
«درسته... بیاین بریم... شیفت ما تموم شد... بعدیها تو راهن»
همه به اتفاق یکدیگر از اتاق بیرون آمدند تا جای خود را با بیست و دو موجود دیگرعوض کنند.
***
قصر وانگ ییبو
یک روز از دیدار با با شیائو جان به سرعت گذشته بود و پادشاه لایکن هنوز او را ندیده بود. اینطور نبود که وانگ ییبو تمایلی به ملاقات جفتش داشته باشد اما چرا پسر به هیچ بهانهای به دیدارش نمیآمد؟
ساعت هشت وپنجاه وپنج دقیقه صبح, پادشاه لایکن در حال فکرکردن به شیائو جان بود. دارن وانگ و بتای سلطنتی هایکوان کنارش در اتاق نشینمن نشسته بودند و دربارهی چیزی بحث میکردند با اینحال وانگ ییبو هنوز به پرونده روبهرویش دست نزده بود. هایکوان در حالی که تلاش میکرد پادشاه را عصبانی نکند گفت:
«پادشاه... شما باید این ورقهها رو ببینین»
وانگ ییبو پروندهی چهارصفحهای را برداشت و بعد از خواندن با عصبانیت پرتابش کرد.
بتای سلطنتی مردد پادشاه را صدا کرد:
«پادشاه؟»
«با توجه به چیزهایی که اینجا نوشته شده یک بنشی نزدیک ماست که هیچکس نمیتونه ردیابیش کنه... حتی از روی رایحش هم نمیشه فهمید زنه یا مرد»
بتای سلطنتی بلافاصله اطمینان داد:
«پادشاه... ما اون بنشی رو پیدا میکنیم و میکشیمش»
وانگ ییبوغر زد:
«سه سال پیش آخرین بنشی کشته شد و ما فکر میکردیم اون آخرین بازموندهی اونهاست... حالا فهمیدیم که اینطورنیست... چطور ممکنه یه بنشی دیگه وجود داشته باشه؟»
«بنشی قبلی رو وقتی پیدا کردیم که داشت خودش رو قایم میکرد... یه بنشی زن چهل ساله... چطوره که این یکی خودش رو قایم نمیکنه؟ انگار که...»
بتای سلطنتی بدون ادامهدادن حرفش سکوت کرد؛ کاری که باعث عصبانیت پادشاه شد.
«چی؟»
بتا مردد گفت:
«انگار که خود این موجود نمیدونه که بنشیه»
«برام مهم نیست... نمیخوام هیچ بنشی این اطراف باشه... اونها برای همه خطر دارن... بیملاحظهان و نمیشه کنترلشون کرد پس هرچه زودتر اون بنشی رو برام پیدا کنین و بکشیدش»
«بله پادشاه... اجازه میدید از حضورتون مرخص شم؟»
«مرخصی»
و نگاهش را به بیرون دوخت.
بتا در حالی که اتاق را ترک میکرد ایستاد و پادشاه را صدا زد.
«پیشاپیش تولدتون رو تبریک میگم... هرچند سه ساعت دیگست. عمر پادشاه طولانی باشه»
بتای سلطنتی سرش را به نشانه احترام پایین آورد و از اتاق بیرون رفت. وانگ ییبو بدون حرف در تاریکی اتاق نشسته و ویسکیاش را مینوشید.
YOU ARE READING
「Tʜᴇ Lʏᴄᴀɴ Kɪɴɢ·s Oᴍᴇɢᴀ Mᴀᴛᴇ␋ʙᴊʏx」
Fanfictionﻬღ ترجمه فارسی فیک ‹ پادشاه لایکن و جفت امگایش › ⌑ کاپل ‹ ییجان␋ییبوتاپ › ⌑ ژانر ‹ امگاورس › ⌑ روز آپ ‹ سهشنبهها › ⌑ نویسنده ‹ Wattpad ID: @infinityLM44 › ⌑ مترجم ‹ Hhannaa9 › ⌑ ویراستار ‹ Yass rokh ›