دیدار دو غریبه که تاکنون یکدیگر را ندیده اند...
✵───────🥂
_سال 1570_
(پک هلال خونین ماه)
نیمه شب، زمانی که همه در خواب بودند ناگهان زنگ خطر به وسیله نگهبانان به صدا درآمد. زنگی که هشدار حمله دشمنان بود. جنگ آغاز شده بود.
آتش جنگ خانههای بسیاری را فراگرفته بود و همه چیز را میسوزاند. زن و مرد، حتی بچههای کوچک به دست خون آشامها کشته میشدند! برای اولین بار در تاریخ، جنگ خیانت بزرگی به راه افتاده بود.
طولی نکشید که لایکنها به جنگ ملحق شدند اما یارای مقابله نداشتند زیرا با نقشه خون آشامها مسموم شدهبودند.
یک نفر بلند فریاد زد: «زنها و بچهها داخل بمونین!»
یک زن در گوش دیگری زمزمه کرد: «شنیدی چی شده؟؟ اونا بهش خیانت کردن...حالا چی میشه؟»
زن دوم جواب داد: «نمیدونم.. فقط امیدوارم آلفامون وانگ ییجو، از همه چیز محافظت کنه»
زن سوم که چند لحظه قبل آمده بود شروع به صحبت کرد:
«آرومتر حرف بزنین! اون دیگه آلفامون نیست! از یه سرباز شنیدم که داشت درمورد یه چیزی حرف میزد. انگار نگهبانها قبلا وانگ ییجو رو به سیاه چال بردن»
زن اول نجواکنان گفت: «حالا مسئولیت با کیه؟»
زن دوم جواب داد: «اون... اون... ممکنه اون بیرون اومده باشه؟»
هر سه زن با شنیدن فریادهای بلند جنگجوها از ترس ساکت شدند و کودکانشان را محکمتر در آغوش گرفتند.
بخاطر خیانت یک نفر، گرگینهها و لایکنها داشتند همه چیز را از دست میدادند. به نظر میرسید که نتیجه جنگ به نفع خون آشامها در حال اتمام است که ناگهان غرشی بلند از سمت کوه شنیدهشد.
(لایکن)
همه فریاد کشیدند: «اون اینجاست.. اون اینجاست.»
در یک چشم به هم زدن از کوه پایین آمد و با رسیدن به میدان جنگ در کمتر از یک دقیقه صدها خون آشام را به کام مرگ فرستاد.
YOU ARE READING
「Tʜᴇ Lʏᴄᴀɴ Kɪɴɢ·s Oᴍᴇɢᴀ Mᴀᴛᴇ␋ʙᴊʏx」
Fanfictionﻬღ ترجمه فارسی فیک ‹ پادشاه لایکن و جفت امگایش › ⌑ کاپل ‹ ییجان␋ییبوتاپ › ⌑ ژانر ‹ امگاورس › ⌑ روز آپ ‹ سهشنبهها › ⌑ نویسنده ‹ Wattpad ID: @infinityLM44 › ⌑ مترجم ‹ Hhannaa9 › ⌑ ویراستار ‹ Yass rokh ›