این کلمههای عاشقانه که همش میگی چین؟ نمیفهمم
┈┈┈💞┈┈┈افسانهها میگفتند:
«هنگامی که دود سرخ و سیاه از بدن پادشاه لایکن خارج میشود..
اگر در این زمان او با یک چشم سرخ و یک چشم سیاه به
شکاری نگاه کند هیچکس نمیتواند آن موجود را از چنگ لایکن در بیاورد...»
شیائو جان نا امید زمزمه کرد:
«ییبو... برگرد»
وانگ ییبو که به میز خیره بود با شنیدن صدای جفتش با لبخندی
شیطانی به سمت او برگشت.
«میدونی خطرناکترین چیز توی این دنیا چیه؟»
وانگ ییبو با لحن آهنگینی این را پرسید و به سمت امگای لرزان قدم برداشت. طرز راه رفتنش موزون بود، انگار که میرقصید. خود به پرسش پاسخ داد:
«کنجکاوی»
طوری این حرف را میزد و راه میرفت انگار در حال آهنگ خواندن و رقصیدن بود. چشمان سرخ و سیاهش هنوز به حالت عادی برنگشته بودند و شیائو جان با دیدن حالت دیوانهوار جفتش بیش از پیش لرزید.
«به نظرت کنجکاوی میتونه چیکار کنه؟»
دستش را بهم گره زد، گویی درباره مسئله مهمی فکر میکند. به امگای لرزانش نگاه کرد:
«سرت رو به باد میده»
همآنجا ایستاد و دیگر قدمی برنداشت. جان نمیدانست قرار است چه اتفاقی بیوفتد. او از جفتش نمیترسید اما عصبانیت پادشاه لایکن ترسناک بود. وانگ ییبو سرش را کج کرد و با نگاهی عجیب به امگا نگاه کرد. دوباره به سمت او راه افتاد. گرچه شیائو جان تا حد مرگ از این روی ناشناخته پادشاه ترسیده بود اما قدمی به عقب برنداشت. با لبخندی شیطانی پرسید:
«الان نباید عقب عقب بری...؟»
شیائو جان زمزمه کرد:
«ییبو... به خودت بیا... من معذرت میخوام... برگرد»
«نه نه نه»
دست چپش را تکان داد:
«چرا معذرت میخوای؟»
اشکهای جان سرازیر شد.نمیدانست چگونه باید این لایکن رم کرده را کنترل کند.
STAI LEGGENDO
「Tʜᴇ Lʏᴄᴀɴ Kɪɴɢ·s Oᴍᴇɢᴀ Mᴀᴛᴇ␋ʙᴊʏx」
Fanfictionﻬღ ترجمه فارسی فیک ‹ پادشاه لایکن و جفت امگایش › ⌑ کاپل ‹ ییجان␋ییبوتاپ › ⌑ ژانر ‹ امگاورس › ⌑ روز آپ ‹ سهشنبهها › ⌑ نویسنده ‹ Wattpad ID: @infinityLM44 › ⌑ مترجم ‹ Hhannaa9 › ⌑ ویراستار ‹ Yass rokh ›