~part•9~

2.5K 323 51
                                    

تهیونگ با چشمایی که از جغد باز تر بودن به دیوار زل زده بود و داشت به خودش لعنت می‌فرستاد.

_ اومم... خیلی حس خوابالودگی میکنم... راستی غذا های امروز خیلی خوشمزه بودن... کوکی اونا رو دوست داره!
جونگکوک اسم خودشو به طرز کیوتی کوکی صدا کرد و تهیونگ باز هم یه دلیل دیگه برای لعنت کردن خودش پیدا کرد.

(چرا اینقدر فاکینگ کیوته؟! نه نه من نمیتونم! باید ببرمش تو اتاق مهمون!)
تهیونگ با خودش فکر کرد و چشماشو بست.

_ خوبه که دوسشون داری کیوتی.
نتونست جلوی خودشو بگیره و به اون موجود خرگوشی گفت کیوت.

_ هوم... ته ته هیونگی هم باید برام غذا خوشمزه درست کنه...
جونگکوک گفت و خمیازه‌ای کشید.

(وات د فاککک؟! چرا امشب همچین شده این؟ ته ته هیونگی؟ نه! نه! من نمیتونم ادامه بدم!)

_ جونگکوکی...

قبل از اینکه بتونه چیزی بگه با صدا خروپف جونگکوک رو به رو شد.

_ واو خروپف هم می‌کنه... خب حداقل دیگه خوابیده و آزاری نداره. حالا فقط باید ازش فاصله بگیرم تا...
تهیونگ علت زد و پشتشو به جونگکوک کرد. کمی ازش دور شد و وقتی خواست به خاطر پیروزیش یه قیافه از خود راضی بگیره، جونگکوک مثل کوالا بهش چسبید.

جونگکوک از پشت بغلش کرده بود و کاملا بهش چسبیده بود.

سر جونگکوک درست پشت سرش بود و نفس های داغش به گردن تهیونگ میخورد. یکی از دستاشو دور کمر تهیونگ حلقه کرده بود و دست دیگش هم تو بغل خودش جمع شده بود.

خب این چیزا زیاد اذیت کننده نبودن. نه در برابر دیک جونگکوک که دقیقا با باسن تهیونگ برخورد داشت!!

(بزرگه!!)
این اولین چیزی بود که به ذهنش رسید.

(اون مگه یه خرگوش فسقلی نبود؟ چرا اینجوریه؟! چرا سیکس پک و کلی عضله و یه دیک خیلی بزرگ داره؟! آخه چرا بدنش اینقدر ددی متریاله و خودش یه بیبی بانی کیوته؟!)
تهیونگ با مخ هنگ کرده و منحرفش درگیر بود تا اینکه جونگکوک حرکت کرد.

حلقه دستشو دور تهیونگ محکم تر کرد و یکی از پاهاشو هم رو پای تهیونگ انداخت.

(وات د فاک؟! میخوای کاری کنی شق کنم بچه؟!)

قبل از اینکه تهیونگ از این بحران بیرون بیاد جونگکوک خودش از اون جدا شد.

تهیونگ نفسی به راحتی کشید و چرخید تا ببینه جونگکوک در چه حاله.

ولی با دیدن اون که داشت لباسشو درمیاورد سکته کرد.

_ گرمه...
جونگکوک زمزمه وار گفت و لباسشو انداخت پایین تخت در حالی که چشماش هنوز بسته بود.

جونگکوک خودشو رو تهیونگ انداخت و ایندفعه چون روی تهیونگ بهش بود، از جلو بغلش کرد.

سرشو درست روی به روی تهیونگ روی بالشت قرار داد و دوباره دستشو دور کمر اون حلقه کرد. ایندفعه پاشو بین پاهای تهیونگ گذاشت.

🐰Vanilla & Strawberries🍧Where stories live. Discover now