chapter 17

164 56 134
                                    

هی گایز روز بخیر..

راستش از حرف زدن اول چپتر ها، اصلاً خوشم نمیاد ولی یه چیزی هست که باید بگم.

من وقت زیادی رو برای دریمر میذارم. شاید با توجه به کوتاه بودن پارت ها، این بنظر نیاد ولی به هر حال، از این وقت گذاشتن لذت میبرم.

در برابر همه این ها، من لازم دارم بدونم که آیا میتونید با دریمر ارتباط بگیرید؟ آیا میتونید کرکتر ها رو درک کنید؟ حستون نسبت بهشون چیه؟ سیر داستانی دریمر رو چطور میبینید و...

ولی من هر بار میام برای نوشتن پارت جدید، میبینم فقط دو سه نفر نظرشون رو گفتن و کامنت گذاشتن و خیلی ها اصلاً ووت هم ندادن‌..

لطفاً گوست ریدر نباشید...
من میخوام این بوک رو تا آخر ادامه بدم ولی وقتی انگیزه نداشته باشم، چپتر ها خیلی دیر تر نوشته و اپ میشن..

ممنون که خواندید و ببخشید که زیاد شد..
اینم پارت جدید 3>

....................................................

آنقدر به تو وفادار بودم که به خودم خیانت کردم...

===============================


"خب گفتی چند سالته؟"

نگاه هیجان زده و خوشحالش رو به پسر رو به روش دوخت و منتظر جواب موند.

کل شب رو از اتاقش بیرون نیومده بود و حالا که سر میز نشسته بودند، بهترین زمان رو برای پیدا کردن یه دوست جدید گیر آورده بود و به هیچ وجه نمیخواست که این فرصت رو از دست بده.

"بیست و هشت سالمه..."

زیرلب گفت و گاز بعدی رو از ساندویچ نوتلایی که سیترا براش درست کرده بود زد.

در عرض دو روزی که سیترا و دیوید پیششون اومده بودن، به طرز عجیبی با سیترا صمیمی شده بود و با دیوید گرم گرفته بود.

این صمیمیت رو با نایل و لیام حس نمیکرد چون تماپ شب تو اتاقش مونده بود و با ذهنش درگیر شده بود.

"فامیلیت چیه؟"

سکوت کرد...
نگاهی زیرچشمی به هری انداخت و بعد از کمی مکث، شونه هاش رو بالا انداخت.

نایل، اخم کمرنگی کرد و چهره‌اش رو کمی در هم کشید.

"فامیلیت اینه؟"

و حرکت لویی رو تکرار کرد ولی بعد از اخمی که از طرف لویی گرفت، گلوش رو با تک سرفه ای صاف کرد و فنجون قهوه‌اش رو برداشت.

dreamer [L.S]Where stories live. Discover now