chapter 24

148 55 81
                                    

"در وصف تو میتوان گفت، گرم ترین طلوع شرقی ترین خورشید سرزمین شب..."

==============================

روی زمین نشسته بود و به در تکیه زده بود. سرش رو از پشت به در چسبونده بود و چشم هاش رو بسته بود.

به صدای تیک تاک ساعتی گوش میداد که به دیوار رو به روش، آویزون بود. گذر زمان رو دوست نداشت و در اون لحظه، بیشتر از همه چیز حسش میکرد...

چند ساعتی میشد که تو اتاق حبس شده بود و غرق بود در افکار رنگارنگ بی رنگش...

به همه اتفاقاتی که تا این لحظه از زندگی براش افتاده بودن فکر میکرد. میتونست تعداد دفعاتی که از اعماق قلبش خوشحال بود رو با انگشت هاش بشمره.

تعداد روز های خوبش، بهس دهن کجی میکردن ولی خوب بودن بیش از اندازشون، لبخند رو به لب هاش میاورد.

یکیشون، شب های کریسمس کنار عموش بود...
با گری و جاشوا، تمام خیابون هفتم رو پر از ریسه های کلاسیک میکردن. هنوز هم رنگ قرمز، زرد، سبز، آبی و نارنجی ریسه ها رو به یاد داشت.

یادش میومد روزی رو که آدم برفی های کوتوله درست کرده بودن و دورشون میچرخیدن و شعر میخوندن.

یادش میومد که چطور تو مزرعه گری، با تراکتور ها مسابقه میدادن. اون پیرمرد، یه پیست مسابقه دور مزرعه بزرگش درست کرده بود که هر هفته، همه محله برای تماشای مسابقه و گاهی هم شرکت توش، اونجا حاضر میشدن.

ساین های دست سازشون رو با خودشون به اونجا میبردن و در حالی که با صدای بلندی فرد مورد نظرشون رو تشویق میکردن، خوش میگذروندن...

خودش رو به یاد می‌آورد‌. لویی کوچولویی که از هشت تا سیزده سالگیش، هر سال، کریسمس رو به بهترین شکل میگذروند. هر سال آدم برفی میساخت و هر هفته، به مسابقه تراکتور ها میرفت و گری رو تشویق میکرد.

ولی فقط تا اون روز نحس...فقط تا سیزده سالگیش...فقط تا وقتی که برای همیشه از اون کشور و شهر متنفر شد...

پلک هاش رو به آرومی باز کرد و نگاهش رو به پنجره بسته اتاق دوخت. به دومین دلیلش فکر کرد...

روزی که تو کلاس موسیقی نشسته بود و منتظر رسیدن بقیه بود. خیلی زود رسیده بود پس حوصله‌اش سر رفته بود و تصمیم گرفته بود یه چرخی داخل اون ساختمون بزنه.

چند تا کلاویه رو به صورت رندوم لمس کرده بود، چند تا اکورد گرفته بود و کمی هم ویولنش رو کوک کرده بود.

همه چیز حوصله سر بر و کسل کننده بود تا وقتی که نگاهش روی میکروفونی که تو یکی از کلاس ها بود، قفل شده بود.

dreamer [L.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora