15

5.3K 735 19
                                    

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.

نشستن روی ویلچر یکم براش نوستالژی بود و یاد سال پیش بعد از اون اتفاق مینداختش

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.


نشستن روی ویلچر یکم براش نوستالژی بود و یاد سال پیش بعد از اون اتفاق مینداختش.

_آماده ای که بریم؟

سرش رو تکون داد. بقیه اعضای گروه طبقه پایین منتظرش بودن و صندلی ماشین رو مرتب میکردن.

_جونگکوک میخوام موهام رو رنگ کنم.

پسر، روبروش نشست و نوک بینیش رو بوسید.
_شاید هفته بعد.

سرش رو تکون داد. مورفین کم کم داشت اثر میکرد و دنیا جلوی چشمش محو میشد.
وقتی ماشین راه افتاد، جیمین بهترین دوستش رو محکم بغل کرد و سعی کرد با حرفایی که تو گوشش زمزمه میکرد آرومش کنه و بهش گفت باید مواظب خودشم باشه.

امتحانات نهایی گرفته شدن و تعطیلات در پیش بود. یونگی به سختی راضی شد تهیونگ از خوابگاه بره. جیمین بهش گفته بود جونگکوک چطور بدون تهیونگ رغبت به هیچ کاری نداره و به پسر نیاز داره.

حالا همه به شماره هفت جدیدشون اعتماد داشتن چون رشد شخصیتیش رو دیده بودن. تهیونگ درمان میشه چون این دفعه همه اعضای گروه و معشوقش رو کنارش داره. هر بار که میخواست تسلیم شه همه سرزنشش میکردن و حسابی حواسشون بهش بود.

یونگی تهیونگ رو بغل کرد و گفت:
_اگه کمک خواستی بهمون زنگ بزن. من و سوکجین بعد از کریسمس برمیگردیم.

_باشه نگران نباش. هر وقت خواستی بیا پیشم. ویدیوکالم میتونیم بکنیم.

همه تعطیلات خوبی رو برای هم آرزو کردن و رفتن. خیالشون راحت بود جونگکوک کنار تهیونگشون هست و برای اولین بار میتونه در امنیت کامل استراحت کنه.

BasketballOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz