فیکشن و فیکچت[کامل شده]
خلاصه: بسکتبالیست مغرور و پرخاشگر، جئون جونگ کوک، تنها به امید شروع حرفه ای بسکتبال وارد کالج میشه. همه چیز خوب پیش میره تا اینکه بخاطر عصبانیت زیادش، با هم تیمیـش درگیر میشه و مربی به تهیونگ میگه کنترل خشم رو بهش یاد بده...
Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.
Oups ! Cette image n'est pas conforme à nos directives de contenu. Afin de continuer la publication, veuillez la retirer ou mettre en ligne une autre image.
نشستن روی ویلچر یکم براش نوستالژی بود و یاد سال پیش بعد از اون اتفاق مینداختش.
_آماده ای که بریم؟
سرش رو تکون داد. بقیه اعضای گروه طبقه پایین منتظرش بودن و صندلی ماشین رو مرتب میکردن.
_جونگکوک میخوام موهام رو رنگ کنم.
پسر، روبروش نشست و نوک بینیش رو بوسید. _شاید هفته بعد.
سرش رو تکون داد. مورفین کم کم داشت اثر میکرد و دنیا جلوی چشمش محو میشد. وقتی ماشین راه افتاد، جیمین بهترین دوستش رو محکم بغل کرد و سعی کرد با حرفایی که تو گوشش زمزمه میکرد آرومش کنه و بهش گفت باید مواظب خودشم باشه.
امتحانات نهایی گرفته شدن و تعطیلات در پیش بود. یونگی به سختی راضی شد تهیونگ از خوابگاه بره. جیمین بهش گفته بود جونگکوک چطور بدون تهیونگ رغبت به هیچ کاری نداره و به پسر نیاز داره.
حالا همه به شماره هفت جدیدشون اعتماد داشتن چون رشد شخصیتیش رو دیده بودن. تهیونگ درمان میشه چون این دفعه همه اعضای گروه و معشوقش رو کنارش داره. هر بار که میخواست تسلیم شه همه سرزنشش میکردن و حسابی حواسشون بهش بود.
یونگی تهیونگ رو بغل کرد و گفت: _اگه کمک خواستی بهمون زنگ بزن. من و سوکجین بعد از کریسمس برمیگردیم.
_باشه نگران نباش. هر وقت خواستی بیا پیشم. ویدیوکالم میتونیم بکنیم.
همه تعطیلات خوبی رو برای هم آرزو کردن و رفتن. خیالشون راحت بود جونگکوک کنار تهیونگشون هست و برای اولین بار میتونه در امنیت کامل استراحت کنه.