فیکشن و فیکچت[کامل شده]
خلاصه: بسکتبالیست مغرور و پرخاشگر، جئون جونگ کوک، تنها به امید شروع حرفه ای بسکتبال وارد کالج میشه. همه چیز خوب پیش میره تا اینکه بخاطر عصبانیت زیادش، با هم تیمیـش درگیر میشه و مربی به تهیونگ میگه کنترل خشم رو بهش یاد بده...
هر قدمی که برمیداشت فشار بیشتری به عصبهاش وارد میشد و ذهنش رو به هم میریخت. از اونجا که هنوز از حال نرفته بود، پس دردش رو خفیف درنظر میگرفت. پاهاش هنوز تسلیم نشده بودن و بهش اجازه راه رفتن میدادن.
ماسک همیشگیش رو به چهره زد تا بقیه هیچی غیر از یه پسر خندون نبینن. بیمار به نظر نمیرسید. تا وقتی مردم از غمی که توی قلبش لونه کرده بود باخبر نمیشدن، کسی بهش نمیگفت ناتوان.
اشکاش رو پاک کرد. گریه نه تنها نمیتونست دردی رو ازش دوا کنه بلکه مشکلات بیشتری هم براش ایجاد میکرد. مثل ترحم مردم و این آخرین چیزیه که میخواد. ترحم.
چان با لبخندی به روشنی روز با دیدنش دست تکون داد. _ته! اینجا.
اون مثل برادرش بود. همشون. تیم، خانوادشه. کسایی که تحسینشون میکنه، روشون حساب میکنه و نا امیدشون کرده.
یکیشون داد زد _آلفا اومد.
و بقیه با سوت و دست اونجا رو روی سرشون گذاشتن. لبخند زدنشون یه نشونه بود به معنی این که ما هنوز کنارت هستیم.
لیدرشون... ستارشون... افتاده و خاموش شده بود. نمیتونستن به اون بازی فکر کنن و از تصمیمشون پشیمون نشن.
_هیچوقت اینقدر از دیدنم خوشحال نشده بودین. تهیونگ لبخند گرمی زد و چون هیچ صندلیای خالی نبود و تا اومدن صندلی جدید باید صبر میکرد، به ناچار باید روی رون یه نفر مینشست. نامجون میدونست تهیونگ نمیتونه برای مدت طولانی بایسته پس قبول کرد و ته روی پاش نشست.
جکسون: _عالیه که برگشتی. _آره برگشتن عالیه. بستنیش رو روبروش گذاشتن و وقتی یه قاشق پر ازش خورد، جو بینشون مثل قبل شد و همه شروع کردن به حرف زدن و شوخی کردن. تهیونگ متوجه پسر بلوند تازه وارد شد که کنار هوسوک نشسته بود.
_جیمین. درسته؟ پسر با لبخند و چشمای ستاره بارون بهش نگاه کرد. تهیونگ ادامه داد: _خوشحالم اومدی. تیم قوی تیمیه که همه اعضاش کنار هم باشن.
جیمین چند بار سر تکون داد و درمورد تیم سابقش گفت. اینکه چقدر کار گروهی افتضاح بود و فقط خودش و جونگکوک گروه رو جلو میبردن. تهیونگ مشتاقانه بهش گوش کرد.
یه صندلی خالی شد و حالا باید از پای نامجون بلند میشد ولی پاهاش از درد بی حس شده بودن و حرکت نمیکردن. بهونه گرفت و خودش رو لوس کرد تا تظاهر کنه دوست نداره بلند شه و هیچکس متوجه نشد چه دردی میکشه.
خوبه. تظاهر به اینکه همه چی عادیه خوبه.
Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.