2

5.1K 746 69
                                    

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

صف طولانی‌ای بود و هر لحظه یکم از کیمچی موردعلاقه‌ش کمتر و کمتر میشد

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.


صف طولانی‌ای بود و هر لحظه یکم از کیمچی موردعلاقه‌ش کمتر و کمتر میشد.

_ببین الان کیمچی گیرم نمیاد. چرا؟ چون تو ده دقیقه طول دادی تا برینی.

جونگکوک با فحش هولش داد چون تقریبا اینو داد زده بود.

_بهت که گفتم قفل گیر کرده بود.

جیمین میدونست سرویس بهداشتی دانشگاه نوـه و قفل‌هاش هم هیچ ایرادی نداره.
_اره باشه تو راست میگی.

وقتی نوبتشون شد فقط به اندازه یه نفر کیمچی باقی مونده بود.
آه کشید. بخاطر دوست احمقش غذای موردعلاقه‌ش بهش نرسید.

پسر قدبلندی از تیمشون با لبخند نزدیک میزشون شد و کیمچی خودش رو بهش داد.
_پوت نکن. زیادی بوسیدنی میشی.

جیمین تو دلش زیبایی چال گونه‌ش رو تحسین کرد و متقابلا لاس زد.
_مگه بوسیدنی باشم چی میشه؟

پسر خم شد و نزدیک گوشش زمزمه کرد:
_نمیخوام هیچکس هوس بوسیدن لبات به سرش بزنه.

و رفت.

BasketballOnde histórias criam vida. Descubra agora