اسمات
تهیونگ با نیشخند جای خودش و پسر رو برعکس کرد و گفت:
_بذار اول موهاتو ببندم.دستاش از حفظ موهای جونگکوک رو بست و خودش گوشه گوشه لب های پسر رو چشید.
جونگکوک وسط ناله هاش گفت:
_بذار قبل از اینکه منو به فاک بدی یه کاری بکنم._هر کار عشقت میکشه باهام بکن.
و با این حرف عقب کشید. جونگکوک به تاج تخت تکیهش داد و با نوک سینه هاش بازی کرد و بوسیدشون. از بالا شروع کرد و آهسته و با حوصله پایین رفت و همه جای پوست عسلی پسر بزرگتر رو مزه کرد. بیشتر از هر چیزی میخواست رون تهیونگ رو گاز بگیره و ببوسه. با تشنگی نگاهش کرد و گفت:
_فقط شلوارت رو دربیار. باکسر نه.
تهیونگ به حرفش گوش کرد.
رون پسر رو محکم فشار داد و داخلش رو با بوسه های دردناکی رنگی کرد._زیاده روی کردم بگو "قرمز" تا بس کنم.
_اینقدر حرف نزن. گند میزنی به مود.
_عصبانیم نکن کیم.
خم شد و بینیش رو به سر قرمز عضوش مالید و از روی باکسر زبون زد.
از اونجایی که عضو هر دو سالها توسط کسی غیر از خودشون لمس نشده بود، اشتیاقشون برای همدیگه به اوج خودش رسیده بود.تهیونگ با صدای بمش نالید:
_فاک آه.جونگکوک باهاش بازی میکرد و از اون پایین با چشمای براقش بهش نگاه میکرد.
تهیونگ با خودش فکر کرد این برق نگاه و عطش جونگکوک رو تا الان فقط توی زمین بازی دیده.جونگکوک:
_کمر بالا.کاری که خواست رو انجام داد و جونگکوک باکسر پسر رو درآورد. حالا تهیونگ کاملا لخت بود و پسر کوچیکتر بین پاهاش قرار گرفته بود.
_تا نگفتم کام نشو.خم شد و بازم با زبونش عضو پسر رو به بازی گرفت. میخواست به مرز برسونتش. سرش رو وارد دهنش کرد و هنوز تا نیمه نرسیده بود که تهیونگ ناله کرد.
_آه فاک تو خیلی خوبی.کوک همه عضوش رو داخل دهن خیسش کرد و نفس عمیق کشید و با ریتم یکسانی سرش رو عقب و جلو کرد.
_آه جونگکوک بس کن... سریعتر... شت.
هر دو لذت متفاوتی رو تجربه میکردن. جونگکوک از درد فکش بخاطر عضو سخت پسر دیگه و تهیونگ از دیدن ناپدید شدن عضوش تو دهن معشوقش._جونگکوک بذار قبل اینکه کام شم بکنمت.
کوک درک میکرد پسر نتونه بیشتر از اون تحمل کنه. آروم آروم عضوش رو درآورد و دهنش حس خالی بودن کرد. ولی فقط چند ثانیه بود. تهیونگ کشیدش و بوسه خیلی هاتی رو شروع کردن و هر جا از بدن همدیگه رو که میتونستن لمس میکردن.

BINABASA MO ANG
Basketball
Fanfictionفیکشن و فیکچت[کامل شده] خلاصه: بسکتبالیست مغرور و پرخاشگر، جئون جونگ کوک، تنها به امید شروع حرفه ای بسکتبال وارد کالج میشه. همه چیز خوب پیش میره تا اینکه بخاطر عصبانیت زیادش، با هم تیمیـش درگیر میشه و مربی به تهیونگ میگه کنترل خشم رو بهش یاد بده...