12. پیاز سوخاری

32 8 0
                                    

وقتی ازخواب با سردرد زیادی بیدار شد کم کم اتفاقات شب گذشته رو به یاد آورد
توی جاش غلت خورد تا نور شدید خورشید چشماشو اذیت نکنه

صدای مادرش رو بعداز چندروز شنید
_بازم که مست کرده بودی؟

گیج ازجاش بلند شد و پرسشگر به اطرافش نگاه کرد
_کِی رسیدم؟

خانم پارک با دلتنگی به پسرش نگاه کرد و لبه ی تختش نشست
_حدود ساعت ۱۱ بود.جونگ سو میگفت تموم راه رو گیج میزدی

_یعنی این همه وقت چیزی نخوردم؟

_پاشو بیا ناهار آمادست

گائون بلند شد و خانم پارک رو درآغوش گرفت
_مامان.بچه ها بهت گفتن؟

زن میانسال بوسه ای به پیشونی پسرش زد
_همون دیشب مطلع شدم،خبرش همه جا بود.امشب یک مهمونی مفصل برات تدارک دیدم

_خودم هنوز فکر میکنم خواب بوده

_شما بااون همه زحمتی که کشیدید بایدم نتیجه میگرفتین

یک چیزی خانم پارک رو آزار میداد و گائون متوجه این موضوع شده بود
_چیزی شده مامان؟

خانم پارک ابروهاشو بالا داد
_فقط دلم برات تنگ شده بود
______________________________________

بعداز چندساعت تو هواپیما نشستن بالاخره با احساس خستگی با کلید وارد خونش شد

ساک وسایلش رو روی کاناپه پرت کرد و سریع به آشپزخونه رفت
میخواست برای خودش قهوه درست کنه که توجهش به غذای روی گاز جلب شد
باصدای پشت سرش سریع سرشو برگردوند

_سلام مِستر کیم!

جونگ سو توی جاش لرزید و با حیرت به برادرش نگاه کرد
سعی کرد آرامش خودشو حفظ کنه

_سلام جی هو،تو زودتراز من اینجا بودی؟

_آره واست غذا درست کردم.گرسنته دیگه؟

جونگ سو با آرامش سرشو تکون داد و لبخند ساختگی زد
_بذار لباس عوض کنم الان میام

با سرعت به اتاقش رفت و درو بست
به نفس نفس افتاد
درو قفل کرد و روی تختش نشست

سریع شماره ی پدرش رو گرفت

_سلام.چرا جی هو رو تنها فرستادین خونه؟

آقای کیم که انگار شوکه شده بود باارامش پرسید
_چه اشکالی داره.دیشب رفت که یکم خونه رو مرتب کنه

_اون برگشته.و جون من الان توی خطره.همینو میخواستی؟

پدر جونگ سو با آشفتگی پرسید
_مطمئنی؟خیلی گذشته

_هزار بار گفتم با دکترش حرف بزن تا بفهمی زمان تو بیماری اون تغییری ایجاد نمیکنه

_تو مطمئنی؟

_آره.منو مستر کیم صدا کرد.ولی سعی کردم به روم نیارم

_اون خطرناکه جونگ سو،ازخونه بیا بیرون منم توراهم که ببریمش دکتر

🍒Cherry blossom🍒 xdinary heroesNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ