25. رُز

23 5 0
                                    

روی نیمکت پارک نشست و پاکت خالی سیگارش رو با عصبانیت پرت کرد
شمارش سیگارهایی که تو این چند ماه کشیده ، از دستش در رفته بود

هوا شدیداً سرد شده بود اما گونیل از فکر پریشون و درگیرش اصلا سرما رو حس‌نمیکرد

بلند شد و مسیر دوچرخه سواری پارک‌رو قدم زد
همینطور که توی جاده قدم برمیداشت از سکوت شهر لذت میبرد

چشمش به گربه ای افتاد که از سرما به خودش میلرزید اما با این وجود دوتا از توله گربه هاشو بغل کرده بود تا گرم بمونن

گونیل با حسرت به گربه ی مادر نگاه کرد. شاید هم پدر. چیزی که براش مهم بنظر میرسید، نگه داری از توله های کوچولوش بود

از ته دل بخاطر اینکه مراقب جونگ سو نبوده ، پشمون بود
بخاطر فشاری که روی گروهه احساس عذاب وجدان کرد
پیش خودش دچار تردید شد. شاید واقعا این تیم باید کارش رو تموم میکرد

از کنار گربه ها دور شد و به مسیر طولانیش ادامه داد. حالا که نمیتونست بخوابه و از سردرد گریزی نبود، بهترین کار قدم زدن شبانه بنظر می‌رسید. . .
______________________________________

با ناله ای از درد بیدار شد و به محض غلت خوردن روی تخت فریادش بلند شد

اوده از صدای جونگ سو چشم هاشو باز کرد و با نگرانی بهش خیره شد
_دیشب زیاده روی کردم

جونگ سو قطرات اشکش از درد شدید روی بازوهاش و کبودی های بدنش ، سرازیر شده بودن

لبشو گاز گرفت و صورتشو‌ برگردوند تا اوده متوجه گریه کردنش نشه
زیر لب زمزمه کرد
_نه معشوقه ی من. سرشار از لذت بود

اوده دستی روی شونه ی جونگ سو گذاشت
_نمیخوای بهم بوس بدی؟

جونگ سو سریع بلند شد و به حموم اتاقش رفت
_بذار پشمکت تمیز بشه بعدش چشم

و سریع از دید اوده خارج شد

وارد حموم شد و درو پشت سرش قفل کرد
آب داغ رو باز کرد و لباساش رو از تنش درآورد

بخاطر مست بودن دیشب ، زیاد چیزی به خاطر نداشت فقط مطمئن بود که اوده از همیشه سرحال تر بنظر می‌رسید

جلوی آینه ایستاد و با بهت به صورتش خیره شد
دستش رو بلند کرد و با سر انگشت هاش، کبودی گونشو لمس کرد

لبش رو خیس کرد و انگشتش رو کنار لبش کشید
از تماس با زخمش ، درد توی بدنش پیچید
دیگه حتی گریه هم‌نمیکرد فقط با بهت به خودش نگاه میکرد

آب داغ روی بازوهای کبودش سرازیر شد و از درد چشماشو بست
مچ دست هاش زخم شده بود. با دیدن جای طناب روی مچش ، به خاطر آورد
تمام درد هایی که اوده بهش وارد کرده بود رو به یاد آورد
از گیجی زیاد روی زمین حموم نشست و زانو هاشو بغل کرد
کمی ترسیده بود و هویتش رو از دست داده بود

🍒Cherry blossom🍒 xdinary heroesTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang