28. ردِ خون

20 4 0
                                    

پنجره هارو کمی باز گذاشت تا هوای تازه وارد خونه بشه
ساعت ۶ صبح بود و گونیل نمیتونست بیشتر بخوابه. عادت به بی خوابی کم کم داشت جزء زندگیش میشد

تلویزیون رو روشن کرد تا سرش گرم بشه! توجهش به اخبار صبحگاهی جلب شد
درمورد ایکس دیناری بود. صداش رو زیاد کرد و با حیرت به تصویر اوده که توی رسانه ها پخش شده بود ، خیره شد

اوده به جرم آزار و اذیت، دستگیر شده بود و این میتونست پایان کار ایکس دیناری باشه

گونیل کلافه موبایلش رو برداشت و شماره ی پدرش رو گرفت

_سلام.پس اخبارو دیدی؟

_سلام. باورم نمیشه هنوز! حالا باید چیکار کنیم پدر؟

آقای گو که درمونده تر از همیشه به نظر می‌رسید ، جواب داد:
_هیچی

_یعنی چی؟

_یعنی هیچ‌کاری ازمون برنمیاد. باید صبر کنیم یک مدت. هرچقدر بیشتر بخوایم‌درستش کنیم بدتر میشه

گونیل آهی کشید
_ازادش میکنن که بره؟

_نمیدونم. براش وکیل خوبی گرفتم. سعی میکنم زودتر بیارمش بیرون تا گروه بتونه به فعالیتش ادامه بده

_خیلی خب.بچه ها خبر دارن؟

پدر گونیل سرفه ای کرد
_اره. فقط جونگ سو... اون توی بیمارستانه!

گونیل انگار شوک بهش وارد شده باشه از جاش بلند شد و شروع به قدم زدن کرد
_بیمارستان؟ چیشده؟

_ازم خواهش کرد به هیچکدومتون نگم. اما تو فرق داری باید مراقبش باشی

_اون پسره اذیتش کرده؟ مگه بازداشتگاه نیست؟

_خودش سعی کرده... خب راستش. به خودش آسیب زده بود.شانس آورده بود دیشب دیروقت پدرش رفته بود بهش سر بزنه و غرق خون پیداش کرده

گونیل سرش تیر کشید و دستشو روی پیشونیش فشار داد
_الان کجاست؟

_اون آسیب دیده گونیل! نباید بهش فشار بیاد

_مگه بدتر از این هم می‌تونه باشه؟ می‌خوام ببینمش

_باشه هرطور خودت میدونی
______________________________________

با عصبانیت روزنامه رو روی میز پرت کرد
_میبینی چه گندی بالا آورد؟

جونهان ساکت و آروم روی صندلی نشسته بود و فکر میکرد

جویون دستشو توی موهاش فرو برد و خنده ی عصبی ای کرد
_چرا باید اینطوری بشه. چی قراره به سرمون بیاد

جونهان با صدای آهسته جواب داد:
_نگران نباش آقای گو درستش می‌کنه

_چیو‌درست میکنه؟ میشه همچین ننگی رو از رسانه ها حذف کرد؟

جونهان با نگاه غصه دار به جویون خیره شد
_فکر می‌کنی من عصبی نیستم؟ اما الان باید ارامشونو حفظ کنیم

🍒Cherry blossom🍒 xdinary heroesحيث تعيش القصص. اكتشف الآن