_22_

1.7K 408 277
                                    

هایکوان با ترس و احتیاط دستی به گونه ورم کرده زد و هیسی از درد کشید. لعنت! عجب ضرب دستی داره! رو به هاشوان با عصبانیت غرید:
=هی عوضی! نباید حداقل بگی واسه چی داری میزنی؟!

هاشوان بدون نگاه کردن بهش گفت:
#خودت بهتر می‌دونی چه غلطی کردی. حقت بود بیشتر می‌زدمت!

هایکوان که تحملش تموم شده بود با عصبانیت داد زد:
=بیخود می‌کنی بزنی! مگه چیکار کردم آخه؟
=همینم تونستی بزنی چون از بی‌خبریم استفاده کردی وگرنه الان پای چشمای خودت کبود بود!

هاشوان پوزخندی زد و گفت:
#مطمئنی آلفا کوچولو؟!

هایکوان حرصی گفت:
=گرگ من اصلا هم کوچیک نیست! بین گرگای آلفا جزو درشت‌ترین‌هاست... توی خون خالص عوضی زیادی گنده بکی!

آلفای خون خالص با بی‌خیالی شونه‌ای بالا انداخت و گفت:
#به هر حال از من که کوچیک‌تری!

هایکوان با غرور گفت:
=مهم اینه که از تو فِرزترم! تا تو بخوای اون هیکلت رو تکون بدی فرستادمت پیش الهه ماه!

هاشوان فقط پوزخندی زد و جوابی نداد. هایکوان که سکوت آلفا رو دید با لحن آروم‌تری پرسید:
=حالا قرار نیست بگی این مشت لعنتی واسه چی بود؟؟

***

چهار دست و پا روی چمن حرکت و می‌کرد و مدام خرگوش‌هاش رو صدا می‌زد. مثل اینکه اون فسقلی‌ها بازم شوخیشون گرفته بود!
÷هی فسقلیاااا... باز کجا رفتین؟؟ خسته شدم بس که دنبالتون گشتم! ببین سر زانوهام سبز شده!

÷واووو این کاهوهای خوشمزه اینجا چیکار می‌کنن؟؟ اگر کسی نمی‌خوادشون من بخورمشون هوم؟؟ هووووم؟؟؟

÷ای بابا پس کجا...

حرفش با دردی که تو گوش راستش پیچید نصفه موند! فورا از جاش بلند شد و نالید:
÷آیییی آییییی آییییی... چیکار می‌کنی؟؟... کی هستی تو؟؟

÷آخ... اصلا تو کی هستی گوشمو می‌گیری؟ آیییی... میرم به آلفام می‌گما...آ... آلفا؟؟ شمایین؟؟... آیییی... بسه انقدر فشارش نده دیگه!

مرد با حرص زیر گوشش غرید:
=اومدم امانتی‌م رو ازت پس بگیرم دی دی عزیزم!

سانگ که فهمیده بود حسابی گیر افتاده، با ترس خنده زورکی ای کرد و گفت:
÷هایکوان گِه! دلم برات تنگ شده بود! چه خوب که اومدی! فقط... میشه اول گوشم رو ول کنی لطفا؟؟

هایکوان با حرص گفت:
=اوووو که اینطور! پس حتما حسابی از دیدنم خوشحالی نه؟؟

÷ال... البته گِه‌گِه! بیا بریم ازت پذیرایی کنم!

=لازم نیست! به لطف تو آلفای عزیزت حسابی با مشتش ازم پذیرایی کرده!

My Alpha, My LordWhere stories live. Discover now