هایکوان با ترس و احتیاط دستی به گونه ورم کرده زد و هیسی از درد کشید. لعنت! عجب ضرب دستی داره! رو به هاشوان با عصبانیت غرید:
=هی عوضی! نباید حداقل بگی واسه چی داری میزنی؟!هاشوان بدون نگاه کردن بهش گفت:
#خودت بهتر میدونی چه غلطی کردی. حقت بود بیشتر میزدمت!هایکوان که تحملش تموم شده بود با عصبانیت داد زد:
=بیخود میکنی بزنی! مگه چیکار کردم آخه؟
=همینم تونستی بزنی چون از بیخبریم استفاده کردی وگرنه الان پای چشمای خودت کبود بود!هاشوان پوزخندی زد و گفت:
#مطمئنی آلفا کوچولو؟!هایکوان حرصی گفت:
=گرگ من اصلا هم کوچیک نیست! بین گرگای آلفا جزو درشتترینهاست... توی خون خالص عوضی زیادی گنده بکی!آلفای خون خالص با بیخیالی شونهای بالا انداخت و گفت:
#به هر حال از من که کوچیکتری!هایکوان با غرور گفت:
=مهم اینه که از تو فِرزترم! تا تو بخوای اون هیکلت رو تکون بدی فرستادمت پیش الهه ماه!هاشوان فقط پوزخندی زد و جوابی نداد. هایکوان که سکوت آلفا رو دید با لحن آرومتری پرسید:
=حالا قرار نیست بگی این مشت لعنتی واسه چی بود؟؟***
چهار دست و پا روی چمن حرکت و میکرد و مدام خرگوشهاش رو صدا میزد. مثل اینکه اون فسقلیها بازم شوخیشون گرفته بود!
÷هی فسقلیاااا... باز کجا رفتین؟؟ خسته شدم بس که دنبالتون گشتم! ببین سر زانوهام سبز شده!÷واووو این کاهوهای خوشمزه اینجا چیکار میکنن؟؟ اگر کسی نمیخوادشون من بخورمشون هوم؟؟ هووووم؟؟؟
÷ای بابا پس کجا...
حرفش با دردی که تو گوش راستش پیچید نصفه موند! فورا از جاش بلند شد و نالید:
÷آیییی آییییی آییییی... چیکار میکنی؟؟... کی هستی تو؟؟÷آخ... اصلا تو کی هستی گوشمو میگیری؟ آیییی... میرم به آلفام میگما...آ... آلفا؟؟ شمایین؟؟... آیییی... بسه انقدر فشارش نده دیگه!
مرد با حرص زیر گوشش غرید:
=اومدم امانتیم رو ازت پس بگیرم دی دی عزیزم!سانگ که فهمیده بود حسابی گیر افتاده، با ترس خنده زورکی ای کرد و گفت:
÷هایکوان گِه! دلم برات تنگ شده بود! چه خوب که اومدی! فقط... میشه اول گوشم رو ول کنی لطفا؟؟هایکوان با حرص گفت:
=اوووو که اینطور! پس حتما حسابی از دیدنم خوشحالی نه؟؟÷ال... البته گِهگِه! بیا بریم ازت پذیرایی کنم!
=لازم نیست! به لطف تو آلفای عزیزت حسابی با مشتش ازم پذیرایی کرده!
YOU ARE READING
My Alpha, My Lord
Historical Fictionیه ولیعهد امگا که باید با پسرعموی آلفاش که تا حالا ندیدتش ازدواج کنه و پادشاهی رو بهش بده، این تنها راه زنده موندنشه...! ژانر: تاریخی، درام، امگاورس، اسمات کاپل: ییژان ***توجه*** این داستان برداشتی آزاد از رابطه بین کاپلهاست و هیچ ارتباطی با واقعی...