_2_

3.1K 642 340
                                    

سلام بچه‌ها... حالتون چطوره؟

من هنوز درگیر کرونام، این مدت خیلی بهم سخت گذشت زیر سرم رفتم ریه‌م درگیر شد و... این شد که نتونستم پارت جدیدی واسه "من آلفاتم" بنویسم و از اونجایی که تاخیر داره طولانی می‌شه و این پارت هم از قبل آماده داشتم، تصمیم گرفتم این رو پابلیش کنم تا یکم از غیبتم رو جبران کنه... البته به این معنا نیست که این بوک آپش شروع شده، همچنان باید برای خوندن ادامه‌ش منتظر باشین تا "من آلفاتم" که خیلی هم ازش نمونده تموم بشه!
یه عذرخواهی هم بکنم واسه پیام‌ها و کامنتایی که بی‌جواب موندن... سر فرصت سعی می‌کنم جواب محبت‌هاتون رو بدم.

امیدوارم این پارت رو هم دوسش داشته باشین
با عشق
"لی‌لی"
--------------------------------

وارد چادر که شدن هاشوان رو به امگا گفت:
اسمت سانگ بود آره؟ بگو ببینم سانگ تا حالا هیت شدی؟

سانگ: بله آقا...

هاشوان: چطور انقدر زود؟

سانگ: خانواده‌م می‌خواستن زودتر ازدواج کنم واسه همین بهم دارو می‌دادن تا زودتر هیت شم. وقتی اولین هیتم رو پشت سر گذاشتم بلافاصله مراسم ازدواجم رو تدارک دیدن...

هاشوان: دوست داری برگردی پیش خانواده‌ت؟

سانگ به سرعت سرش رو بالا آورد و گفت:
نه خواهش می‌کنم... شما گفتین من امگاتونم... گفتین من رو مارک می‌کنین... پشیمون شدین؟ من کار اشتباهی کردم؟! معذرت می‌خوام...لطفا‌...

هاشوان: هی...هی... آروم باش! من پشیمون نشدم، فقط نمی‌خواستم بر خلاف میلت مجبورت کنم با من بمونی

سانگ: اینطور نیست آقا... من می‌خوام... باور کنید...

هاشوان: باشه من مارکت می‌کنم و تو جفت من می‌شی... ولی باید بدونی که بعد از مارک شدن همه چی تغییر می‌کنه و جایی واسه پشیمونی باقی نمی‌مونه، مارک جز با مرگ پاک نمی‌شه و پیوند محکمش شکستنی نیست. شاید الان تو خیال بچگونه‌ت فکر کنی من قهرمانتم ولی به هیچ وجه اینطور نیست! من‌ یه آلفای سختگیرم و اگر بخوای برام دردسر درست کنی می‌تونم به مراتب ترسناک‌تر از همسر و خانواده‌ت باشم. حوصله بچه‌داری هم ندارم پس واسه همین برای تو حتی سختگیرترم‌..‌. حواست باشه با بچه‌بازی‌هات و حماقت‌هات صبرم رو امتحان نکنی! از این به بعد اینجا تو به عنوان امگای من حضور داری پس باید وظایف یک امگا در برابر آلفاش رو بلد باشی و به خوبی انجامشون بدی‌. در نهایت باید بگم اگر امگای خوبی باشی من هم دلیلی برای اذیت کردنت ندارم. ببینم اصلا متوجه حرفام می‌شی؟!

قیافه پسربچه امگا که معلوم بود مغزش از حرفای آلفا سوت کشیده، اونقدری دیدنی بود که هاشوان دلش می‌خواست همیشه این منظره جلوی چشم‌هاش باشه! امگا با سوال آخر هاشوان به خودش اومد و گفت:
ب...بله آقا... متوجه شدم.

My Alpha, My LordDonde viven las historias. Descúbrelo ahora