" هزا مانند اینه ای بود که فقط زیبایی هارا نشانت میداد
چه زوج عجیبی است این اینه و لویی ای که انقدر شکسته که تنها قادر به زخمی کردن دستانت باشد .هزا مانند ابی بود که ریشه های خشک شده ات را جان بدهد
و لو لیوان شکسته ای بود که نمایش زیبایی تقدیمت میکند .مرد خسته ای که جانش مانند قطرات اب داخل لیوانِ شکسته ، کم کم از کالبد میرود .
هزا زیبایی لبخندی بود که زمان خستگه ای با نوازش هایش به تو امید میداد.
لو زیبایی لبخندی بود که سعی بر پنهان کردن درد های وجودش داشت..... "کم کم لری قراره اشنا شن :)
YOU ARE READING
MOST BLUE FEELING ¦ ابی ترین احساس
Fanfictionکامل شده.. " من از دریا ها تنفر دارم... من از اسمان ها نفرت دارم... لو من بعد تو از ابی ترین حس ها نفرت دارم... لویی تو ابی ترین انسانی.. من عاشق ابی ترین معجزهٌ اسمان شدم.. بعد رفتن تو من از ابی ها نفرت دارم " Kapel = Larry Genre = Angst. Romanti...