" هز میخواهد تک تک لحظاتش را با لو تا ابد به یاد داشته باشد..
میخواهد مانند خاطراتی که از فرد مرده ای به جا مانده
انها را بر روی روح ، قلب و ذهنش حک کند.میخواد تا ابد در وصف زیبایی تک تک جزئیات بد و خوب لو سجده کند..
میخواد حتی نقص های لو را هم بپرستد...
با تمام توانش به دنبال راهی برای داشتن ابی های درخشان لو بود...
از کی انقدر به کم راضی است ؟
حالا هزا چندین روز به دنبال لویی بود.
حتی شاید بتواند شمارهٌ لویی را داشته باشد .اما لو چندین سال است شماره ای جز اعداد غم الود سازمان ممانعت از خودکشی به یاد ندارد.......
****
بیوتی ها
با توجه به اینکه امتحان های پافیوزان عزیز شروع شده
میخواین به پارت گذاشتن ادامه بدمیا بعد از امتحانات داستان دریای سبز رنگمونو با حوصله ادامه بدیم ؟
YOU ARE READING
MOST BLUE FEELING ¦ ابی ترین احساس
Fanfictionکامل شده.. " من از دریا ها تنفر دارم... من از اسمان ها نفرت دارم... لو من بعد تو از ابی ترین حس ها نفرت دارم... لویی تو ابی ترین انسانی.. من عاشق ابی ترین معجزهٌ اسمان شدم.. بعد رفتن تو من از ابی ها نفرت دارم " Kapel = Larry Genre = Angst. Romanti...