سلام ابی های من
ابی ترین احساسم تموم شداولین کلمه ای که تو وصف فف دارین ؟
لویی رو درک میکنین ؟
اگه متوجه طناب نجات نشدین بزارین توضیح بدم
هزا یه طناب نجات بود برای لو
ولی لویی خیلی اسیب دیده بود خیلی شکسته بود و شخصیتش نابود شده بود
لویی داشت از دره سقوط میکرد
وقتی داری سقوط میکنی یه طناب که به گردنت بسته شده فقط تو مرگت کمک میکنه (خفه ات میکنه )لویی از خیلی قبل تر از هری خودکشی میکرده
با اومدن هزا بیشتر دچار سردرگمی شده
اینکه لیاقت هز رو نداره و خیلی چیزای دیگهلازم دونستم بگم مشکلات لو از کودکیش ریشه داشته
مواظب عزیزانمون باشیم
لو هیچوقت انقدر غمگین زاده نشده بود..لویی لیاقت یه زندگی خوب با هزا
و هری لیاقت لو رو داشتلو تو بچگیش بخاطر اعتیاد و جدال های همیشگی خانواده اش اسیب دید ولی پرخاشگر نشد
معتاد نشد
تو خودش ریخت
زمانی که نیاز داشت ادمای اطرافش که با اسم خانواده بهش ظلم میکردند کنارش نبودنهری زمانی که اخرش بود باعث شد لویی احساس کنه..
یه حس قوی رو درک کنه
ولی وقتی از بچگی رو به روش فریاد کشیده شد نا لایقه
باید بمیره...
هیچوقت تلقینو دست کم نگیرین
وقتی ذهن یه چیزیو باور کنه پاک کردنش سخت و تقریبا غیر ممکنه چون تو ناخوداگاه فرد باقی میمونهبه کسایی که دوست دارین بگین چقدر فوق العاده ان :)'''
دوستون دارم
احتمالا چند وقت بعد با شهر سوخته و داستان لری هزاران سال قبل میام خدمتون
سیزیف_
YOU ARE READING
MOST BLUE FEELING ¦ ابی ترین احساس
Fanfictionکامل شده.. " من از دریا ها تنفر دارم... من از اسمان ها نفرت دارم... لو من بعد تو از ابی ترین حس ها نفرت دارم... لویی تو ابی ترین انسانی.. من عاشق ابی ترین معجزهٌ اسمان شدم.. بعد رفتن تو من از ابی ها نفرت دارم " Kapel = Larry Genre = Angst. Romanti...