همین که سعی کرد نفس راحتی بکشه، سر و کله پلیس ها حتی توی اون کوچه تنگ و تاریک پیدا شد. تکنولوژی لعنتیشون چوب لای چرخش میذاشت، برای همین وقتی پلیس صداش کرد تا بچرخه، از سوزوندن کلاه منصرف شد و اون رو دوباره روی سرش گذاشت. پلیسِ وحشت زده چند قدمی عقب رفت ولی حتی خودش هم توی تاریکی متوجه نشد که چطور در یک آن، اون قاتل هیولا به پشتش اومد و لحظهی بعدش، سیاهی همه جارو فرا گرفت... .
سونگمین کارش رو خوب بلد بود، باقی گذاشتن جسد برابر بود با خود مرگ. اما اونقدر خون ریخته بود که خوب میدونست چه چیزی رو پاک کنه و کجاهارو لمس نکنه. اونها میتونستن از روی نخی که از لباسش کنده میشد هم یه جوری ردش رو بزنن و سونگمین همیشه مطمئن میشد که همچین اتفاقی نیوفته. زمان زیادی میبرد ولی ارزشش رو داشت... .
شاید اون شب خوش شانس بود که شخص دیگه ای جلوش ظاهر نشد. حدود دو ساعت بعد، همه چیز تقریبا آروم گرفته بود ولی هنوزم گشت ها اطراف میپلکیدن. بالاخره سر و کلهی فلکیس پیدا شد. سونگمین در حالی که داشت با یه تیکه چوب روی زمین نقاشی میکشید سرش رو بالا گرفت و گفت:«بهتره واقعا به اندازهی این دو ساعت یه چیزی عایدت شده باشه!»
فلیکس با انزجار بهش نگاه کرد و گفت:«فقط خفه شو.»
بعد بدون اینکه به سونگمین توجهی بکنه دستش رو توی شلوارش برد و باعث شد سونگمین تقریبا فریاد بکشه اما وقتی متوجه شد که فلیکس در واقع داشت یچیزی رو بیرون میکشید حرفش رو قورت داد، فلیکس به سمتش یه بسته پرت کرد:«هرکی که هست، عاشق چیزیه که ما بهش میگیم کثافت کاری.»
سونگمین به بسته نگاه کرد، عکس های زیادی بودن، اولش چیز خاصی نبود اما هرچقدر بیشتر نگاه میکرد بیشتر تنش میلرزید...اون روش قتل براش خیلی آشنا بود. گلوله ای در کار نبود، شخص فقط از سلاح های سرد استفاده کرده بود و سونگمین مطمئن بود اونها جای گرزن و اون یکی رو از کودکیش میشناخت که از بین سلاحهایی که جلوش گذاشتن، گرز رو انتخاب کرد و عاشق این بود که همه جارو به گند بکشه!
«غیرممکنه.»
فلیکس اخمی کرد:«منظورت چیه؟»
سونگمین بدون اینکه نگاهش رو برداره گفت:«...غ-غیر ممکنه که ا-اون...»
فلیکس متوجه حرفهاش نمیشد و خیلی خسته بود پس با کج خلقی تقریبا داد کشید:«سونگمین، محض رضای خدا! مسئله چیه؟»
سونگمین با چشم های درشت شده بهش زل زد و گفت:«باید چان اینارو ببینه!»
فلیکس حالا کاملا متوجهی منظورش شده بود: یه گند درست و حسابی زده شده بود!
فلیکس بدون هیچ حرفی سمت موتور رفت و روشنش کرد، سونگمین هم بی هیچ حرفی پشتش نشست و به راه افتادن.
YOU ARE READING
KarmaComa: StrayKids Version'
Actionتوی آیندهی تقریبا دوری، جایی که انسان معمولی تکامل پیدا کرده، انسان های جدیدی خلق شدن به نام "ابرانسان". این اصطلاح رو نیچه اولین بار به وجود آورد. ابرانسان، انسانی کاملِ و کسیه که از همه لحاظ به شناخت رسیده ست. اما حقیقت تلخ این بود که نه تنها همه...