To find healing by the process of forming scars.
قطرهی خون روی زمین افتاد و تیکهی کوچیکی از کاشی آبی کاربنی به رنگ بنفش در اومد.
با نگاهش خون رو دنبال کرد و بعد به دستای خونیای نگاه کرد که بیاهمیت زیر سر شخص قرار گرفته بودن و بینی شکستهای که ازش بیوقفه خون میاومد.
به آرومی از چونهش گرفت و سرش رو برگردوند، به نظر نمیاومد به هوش باشه، شستش رو زیر بینیش کشید و خون رو پاک کرد و گفت:«فکر کردم حالا که بزرگ شدی نمیذاری این کارو باهات بکنن.»
11 سال پیش، کشور غربی.
«این که خودشم بچهست.»
«ولی جناب وزیر خودشون شخصا پیشنهادش کردن.»
اتاق مجلل و تاریک توی سکوت غرق شده بود، یکی پشت میز بزرگ چوبیش نشسته بود و دیگری روی کاشی های سیاه و سفید زانو زده بود، یکی میتونست چهره اون یکی رو ببینه و دیگری فقط از بین سایه ها چهرهش رو به طرز ناواضحی میدید.
زن به پسر روبروش نگاه کرد، چیزی در موردش درست به نظر نمیاومد، چشم های توخالی و بی احساسش زن رو میترسوند، روی صندلی کمی جا به جا شد، ناخون بلند انگشت شستش رو به دهن گرفت...مدتی بدون هیچ حرفی گذشت اما بالاخره زن از قسمت تاریک اتاق بیرون اومد، پسر حالا میتونست صورتش رو ببینه.
آه. اون نگاه متکبر در هر صورت توی چهره هر شخصی که جایگاه والایی داشت، پیدا میشد. از یه آشغال راحت شده بود و یه آشغال از خود راضی دیگه جاش رو گرفته بود.
اما پسر نمیتونست منکر این بشه که اون نگاه به چهره زن میاومد و زیبا و باوقار بنظر میرسید، لباس زرشکی تیرهش و موهای بلند مشکی لختش، با کفش هایی که توی سکوت روی زمین صدا میدادن... پسر رو جذب میکرد، و خب...اون هیچ مشکلی با اون زن نداشت و تازه باید ازش تشکر هم میکرد، پس دلیلی برای نفرت ازش توی درونش پیدا نمیکرد.
اما این به این معنا نبود که نسبت بهش حس خوبی داشت.
زن جلو اومد، عطر قوی و گرون قیمتش به مشام پسر سید، نگاه پسربچهی نوجوون به ناخن هاش افتاد، اون ناخن ها شبیه هیچ چیزی نبود که قبلا دیده باشه، بیشتر انگار شبیه یه سلاح بود، زن جلوش نشست، ناخن های آهنینش رو آروم روی گونهش کشید و پایین اومد و چونهشرو گرفت، بوی جیوه جامد میداد، لب های سرخ زن تکون خوردن و صدای خش دارش به گوش پسربچه رسید که گفت:«قول میدی به هر قیمتی که شده از بچهم مراقبت کنی؟»
پسر هم با صدایی شبیه صدای زن جواب داد:«تا وقتی که قرارداد بین من و کاوالینکف پابرجاست من حاضرم هرکاری بکنم.»
زن برای چند لحظه ابروش رو بالا داد، بعد پوزخندی زد و گفت:«در جریانی که اون کاوالینکفی که میگی... زیردست منه و بعدا قراره زیردست پسرم بشه؟»
YOU ARE READING
KarmaComa: StrayKids Version'
Actionتوی آیندهی تقریبا دوری، جایی که انسان معمولی تکامل پیدا کرده، انسان های جدیدی خلق شدن به نام "ابرانسان". این اصطلاح رو نیچه اولین بار به وجود آورد. ابرانسان، انسانی کاملِ و کسیه که از همه لحاظ به شناخت رسیده ست. اما حقیقت تلخ این بود که نه تنها همه...