بارون سرد تازه بند اومده بود، بخار خشک شویی ته کوچه به بیرون راه پیدا میکرد و توی شب، با نور ضعیفِ زردِ چراغ، یه مه با اسانس اکالیپتوس رو به وجود میآورد. صدای تاخ تاخ ماشین خشکشویی، چکیدن قطرات باقی موندهی بارون و گربهی سیاهی که مشغول لیسیدن چیزی بود، تنها جنبنده هایی بودن که سکوت شب رو مختل میکردن.
به نظر همه چیز ساکت و امن میاومد، ولی دقیقا توی همچین شرایطیه که بهش...آرامش قبل از طوفان میگن؟ به هرحال، کسی که از خشک شویی بیرون زد، اصلا این به ذهنش خطور نکرده بود: تایچنگ، با اسم مستعار تای، چند هفتهای بود که گنج بزرگی پیدا کرده بود و این گنج رو تماما پیش خودش نگه داشته بود. چیزی که تای نمیدونست این بود که صاحب اون گنج دیر یا زود قراره به سراغش بیاد. هفت تن، هفت تن گرد سرخ خالص موقع عبور از محل سکونت چینی ها، به غارت رفته بود. تای حالا ساقی کل محلهی چینی شده بود و اسم و رسمی در آورده بود.
با بیخیالی تمام همونجا وسط کوچه ایستاده بود و یه پاش رو روی زمین میکوبید و زیرلب یه آهنگ مسخره رو تکرار میکرد، ده دقیقه بعد، سر و کلهی چندتا بچه پیدا شد که باهاش چیزی رد و بدل کردن.
اسکناس.
دلال های موادش، به نظر میاومد ۱۶ ۱۷ ساله باشن، تای در حالی که پول هارو میشمرد، صدای غریدن یکیشون رو شنید:«تچ...از صبح کلی کار کردم و تهش ببین چی گیرم میاد!»
تای دست از شمردن برداشت، اخمی کرد و گفت:«هوی، اگه خیلی ناراحتی میتونی برگردی به همون قبرستونی که ازش اومدی...مطمئن باش میتونم برت گردونم!»
یکیشون عصبی شد، یقهی تای رو گرفت و گفت:«مراقب اون دهن کوفتیت باش تایچنگ، ما همه خوب میدونیم که اون هفت تن بار بال در نیاورده و به سمت تو پرواز نکرده!»
تای خندید و در نهایت با لگد به سمت شکم پسر جوون هجوم برد و گفت:«میخوای چیکارم کنی؟» لگد بعدی رو در حالی که پسر روی زمین افتاده بود بهش زد:«هوم؟ زبونت رو خوردی؟» و در نهایت لگد سوم رو که بهش زد، پسر خون بالا آورد:«به کدوم قانون میخوای شکایت کنی؟» و لگد چهارم با این جمله ادامه پیدا کرد:«کی به حرف یه معتاد گوش میکنه؟»
یک نفر دیگه از اون بچه ها جلوتر اومد و گفت:«دا-گه!¹ داری میکشیش. کافیه. اون بیشترین سودت رو برات در میاره...من مطمئنم درسش رو گرفته...مگه نه؟»
بعد نگاهی به سمت پسر زخمی انداخت و سرش رو به نشونهی پرسیدن تکون داد، پسر به بالا نگاه کرد و در حالی که خون تف میکرد، تند تند، ولی به اجبار تایید کرد.
تای پوزخندی زد و بعد به سمت همهی اون بچه ها چرخید و گفت:«خوب یادتون باشه اینجا رئیس کیه! بخواین زر مفت بزنین پرتتون میکنم به همون آشغالدونیای که ازش اومدین.»
YOU ARE READING
KarmaComa: StrayKids Version'
Actionتوی آیندهی تقریبا دوری، جایی که انسان معمولی تکامل پیدا کرده، انسان های جدیدی خلق شدن به نام "ابرانسان". این اصطلاح رو نیچه اولین بار به وجود آورد. ابرانسان، انسانی کاملِ و کسیه که از همه لحاظ به شناخت رسیده ست. اما حقیقت تلخ این بود که نه تنها همه...