جیسو با دیدن لیسا که داشت نزدیک میشد از سرجاش بلند شد و خواست که بره، "جیسو وایسا من.."
جیسو دستشو توی هوا بلند کرد و حرف دختر تایلندی رو قطع کرد. " این بین شما دو نفره و به من ربطی نداره."
دختر بزرگ تر روی شونه لیسا زد و لبخندشو بهش نشون داد."مطمعنم حتما دلیل موجهی داشتی، فردا میبینمتون"" چیونگ" لیسا گوشهی استیج کنار دوستش که داشت گریه میکرد نشست. " حالت خوبه؟"
رزی اشک هاشو پاک کرد و دماغشو کشید. " لیسا خیلی بد بود. وقتی که نتای گیتارو اشتباه زدم همه بهم خندیدند و من نفسم بند اومده بود و هیچی یادم نیومد" دوباره زد زیر گریه.
لیسا سر دختر استرالیایی رو روی شونش تکیه داد و بغلش کرد. " من خیلی متاسفم چهیونگ"
رزی سرشو تکون داد. " نه این حرفو نزن"
دختر مو بلوند مخالفت کرد." تو واقعا با استعدادی رزی، تقصیر منه باید اونجا بودم، متاسفم"" کجا بودی؟ همه چیز رو به راهه؟"
دختر مو قرمز با لحن نگرانش ازش پرسید، همیشه بیشتر از خودش نگران بقیه بود.لیسا عمیقا به جوابی که می خواست بده فکر کرد، نمیتونست از اینکه با یک در جادویی به گذشته برگشته بود حرفی بزنه، چهیونگ حتما دکترارو خبر میکرد. و در ضمن قرار بود چی بگه؟ اینکه داشت به یک دختری از گذشته که از دست دوست پسرش عصبی بود دلداری میداد؟ که بعدش رفت و اون پسررو بوسید و ..
- دوباره عصبی شدم، چرا انقدر عصبیم.." لیسا؟"
دختر استرالیایی متوجه دوستش شد که کاملا حواسش پرت شده بود." هاه؟ اوه ببخشید. من امم.. باید یه کاری انجام میدادم و فکر کردم کارم زود تموم میشه اما برخلاف انتظارم کارم یکم طول کشید." لبخندی از روی استرس رو به دوستش که ابرویی بالا داد زد. این دومین بار توی یک روز بود که لیسا با رزی گنگ حرف میزد و از گفتن حقیقت اینکه واقعا کجا رفته بود طفره می رفت. رزی نمیدونست که باید نگرانش میشد یا نه. و قرار هم نبود این آخرین بارش باشه.
چند هفتهی بعد رفتار لیسا عجیب و عجیب تر هم شد و این قضیه نگرانی دوستاشو بر انگیخته بود. همیشه خسته بود و حتی مجبور شده بود از داروی مینو که اغلب برای تمرکز کردن موقع مطالعش ازش استفاده می کرد قرض بگیره تا کمک کنه سر کلاساش بیدار بمونه. تنها روز ها بود که دوست هاش میتونستند لیسارو ببیند و شب ها ناپدید میشد. همیشه توی یک ساعت مشخص از خوابگاهش میزد بیرون و یکی دو ساعت مونده به شروع کلاس هاش پیداش میشد. هیچوقت توضیحی نمیداد و همیشه گنگ حرف میزد. دوست هاش حدس می زدند که زندگی دوگانه ای داشته باشه اما دقیق نمیدونستند جریان از چه قرار بود.
" بنظرم دوست پسر مخفی داره"
وقتی که حرف از لیسا پیش کشیده شد نایون نظرشو داد. ایرین قانع نشده بود." اما چرا باید ازمون مخفیش کنه؟ قبلا هیچوقت رابطه هاشو پنهان نکرده بود"
VOCÊ ESTÁ LENDO
Over&Over
Fanfic𝟞𝟘𝕤 𝚓𝚎𝚗𝚕𝚒𝚜𝚊 𝚟𝚒𝚋𝚎. لیسا مانوبان دانشآموز انتقالی کره جنوبی وقتی که قدم به داخل دری مخفی توی کمپ مدرسش میذاره و وارد مدرسهای آمریکایی توی دههشصت میشه حس میکنه عقلشو به کل از دست داده. اونجا با دانشآموزی به اسم جنی کیم آشنا میشه که...