" اونجوری که فکر میکنی نیست. بزار بهت توضیح بدم"
لیسا با لحن ملتمسانه رو به رزی که نزدیک بود بهش حملهی عصبی دست بده گفت." تو همین الان از اتاقی که توش چیزی نبود ظاهر شدی. انگار جادو شد"
رزی وحشت کرده بود.لیسا از روی استرس یقه ی لباسشو کشید.
" که اینجوری بنظر میاد"" تو همین الان.. تو.."
نفس رزی به سختی بالا میاومد.دختر تایلندی از شونه های هم اتاقیش گرفت.
" چهیونگ آروم باش اگه همینجوری ادامه بدی سکته میکنی. نفس بکش. بهت توضیح میدم"دختر مو قرمز دم و بازدم عمیقی کشید. کنترل سیستم عصبی بدنش رو به دست گرفت و به بدنش اجازه داد آروم بشه.
" گوش میدم"
تا جایی که میتونست با لحن خونسردی به زبون آورد." من توی زمان سفر میکنم و وقتی از اون در عبور میکنم به آمریکای دهه شصت برمیگردم"
رزی از حال رفت.
" چهیونگ.. چیونگی"
لیسا تلاششو کرد دوستش رو بیدار کنه. آب از دستگاه آبسردکن نزدیک روی صورتش پاشید. اما دختر استرالیایی به هوش نیومد.
لیسا آهی کشید.
" متاسفم رزی گاهی باید از خشونت فیزیکی استفاده کرد"" آخ!"
دختر مو قرمز با برخورد چک سیلی لیسا با گونش از شدت درد آخ کشید." چرا زدی؟!"
" چون غش کردی" دختر تایلندی با لحن معصومانه ای از خودش دفاع کرد. " اگه اینکارو نمیکردم بیدار نمیشدی"
رزی یهو با یادآوری دلیل غش کرنش مردمک چشم هاش گشاد شدند و ترس روی چهرش نشست.
" تو گفتی سفر در زمان انجام میدی."
" آره"
دختر کوچیک تر خونسرد جواب داد.لیسا تمام ماجرارو در حالی که توی کافی شاپ مشغول خوردن نوشیدنیشون بودند به رزی تعریف کرد. حالا که داشت اتفاقاتی که براش افتاده بودند رو برای کس دیگهای تعریف می کرد متوجه شد چقدر باور کردنش سخت بود و راحت میشد به عقلش شک کرد. و احتمالا جنی باعث شده بود که تمام این ماجراها براش عادی بشند.
چهیونگ با دقت به داستان لیسا گوش داد. هر کسی بود احتمالا فرار می کرد و نزدیک ترین پرستارو خبر میکرد. اما دختر استرالیایی همیشه به حرف های دوستش هرچقدرم که دور از باور بنظر میرسیدند گوش میداد. شاید چون دختر سادهای بود اما بیشتر چون دوست وفادار و قابل اعتمادی بود و هرچقدرم این داستان سفر در زمان غیرمعقول بنظر می رسید اما چون خود لیسا باور کرده بود و اصرار داشت حقیقت داشت همین کافی بود تا رزی هم باور کنه.
KAMU SEDANG MEMBACA
Over&Over
Fiksi Penggemar𝟞𝟘𝕤 𝚓𝚎𝚗𝚕𝚒𝚜𝚊 𝚟𝚒𝚋𝚎. لیسا مانوبان دانشآموز انتقالی کره جنوبی وقتی که قدم به داخل دری مخفی توی کمپ مدرسش میذاره و وارد مدرسهای آمریکایی توی دههشصت میشه حس میکنه عقلشو به کل از دست داده. اونجا با دانشآموزی به اسم جنی کیم آشنا میشه که...