"چنگ؟"
لیسا به دنبال هم اتاقیش با موهای آشفته و تیشرت مشکی درازش که به خاطر خوابیدن چروک شده بود صدا زد و وارد هال شد. رزی با سویشرت گشاد آبی رنگش روی زمین نشسته بود و داشت تکالیفشو توی لپ تاپش انجام میداد. لیسا سراغ دوستش رفت تا مطمعن باشه که حالش خوب بود.
کنار دوستش که به طرز عجیبی ساکت بود نشست.
"چیونگی؟" دوباره صداش کرد.
رزی سرشو از لپ تاپش بالا گرفت و لبخندی زد. "صبح بخیر لیلی" و دوباره کارشو توی لپ تاپ ادامه داد.
لیسا با ناباوری به دوسش زل زد.
"چیزی شده؟" رزی نگران ازش پرسید و لیسا سرشو تکون داد.
"منم میخواستم همین سوالو ازت بپرسم"
"چرا؟"
دختر تایلندی دستشو روی شونه ی دوستش گذاشت.
"رزی امروز روز اول دسامبره. از روزی که باهم هم اتاقی شدیم وقتی اولین روز هر دسامبر از خواب پا میشم میبینم که کل اتاقو با درخت کریسمس تزیین کردی و آهنگای کریسمس گذاشتی. اما امروز اتاق خالیه و تو نشستی داریـ.." لیسا حالت چهرش رو درهم کشید و انگار قرار بود بالا بیاره "مشق مینویسی؟"
رزی لبخند تلخی زد. "فکر کردم بهتره انجامش ندم چون دسامبر امسال ماه خوبی برات نبوده. نمیخواستم ناراحتت کنم"
قلب لیسا برای دوستش تیر کشید و پرید و دوست ناراحتشو محکم بغل کرد.
"چهیونگ میدونستی تو برای این دنیا خیلی خوبی؟"
چهیونگ خجالت زده لبخند پهنی زد و دوستشو متقابلا بغل کرد.
لیسا پیشونی دوستشو بوسید. " در عرض دو ماه قراره هم جنی و هم روکو رو از دست بدم. و دارم زمانو برای پیدا کردن جایی که اون هیولا بدناشونو پنهان کرده از دست میدم و چند ماه آینده قراره شدیدا به تسلی دادنت نیاز داشته باشم اما نمیخوام که تو به خاطر من ناراحت باشی. میخوام خوشحال باشی و خوش گذرونی هم بکنی باشه؟ پس برو و آلبوم کریسمستو بیار چون میدونم که دلت براش لک زده."
"باشه اما بیا چند دقیقه اینجوری بمونیم "
رزی با لحن سافتی جواب داد و بغلشو تنگ تر کرد.━━
" لیساا" جیسو داد زنان توی مدرسه دوید و خودشو روی دختر کوچک تر انداخت.
"جیسوو" لیسا توی جوابش مثل خودش داد زد.
"چته چرا عجله داری؟" با خنده ی محوی ازش پرسید. لیسا کت مشکی آدیداس زیپ دار پوشیده بود که خط های سفیدش تا پایین بازوهاش اومده بود و به همراهش جین آبی کمرنگ پوشیده بود. لباس گرمی نبود اما قرار بود که فقط به سالن تمرین رقص بره. جیسو لباس گرم تر و مناسب تری نسبت به هوای سرد پوشیده بود. سویشرت پشمی با شلوار ضخیم مشکی رنگ. استایل خوب و همچنین گرمی داشت.
YOU ARE READING
Over&Over
Fanfiction𝟞𝟘𝕤 𝚓𝚎𝚗𝚕𝚒𝚜𝚊 𝚟𝚒𝚋𝚎. لیسا مانوبان دانشآموز انتقالی کره جنوبی وقتی که قدم به داخل دری مخفی توی کمپ مدرسش میذاره و وارد مدرسهای آمریکایی توی دههشصت میشه حس میکنه عقلشو به کل از دست داده. اونجا با دانشآموزی به اسم جنی کیم آشنا میشه که...