𝟞𝟘𝕤 𝚓𝚎𝚗𝚕𝚒𝚜𝚊 𝚟𝚒𝚋𝚎.
لیسا مانوبان دانشآموز انتقالی کره جنوبی وقتی که قدم به داخل دری مخفی توی کمپ مدرسش میذاره و وارد مدرسهای آمریکایی توی دههشصت میشه حس میکنه عقلشو به کل از دست داده. اونجا با دانشآموزی به اسم جنی کیم آشنا میشه که...
Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.
[ یکمشاهدهگرمیتواندتوسطیککرمچاله،مسافتیراکهدرحالتعادیطولمیکشدبیننقطهی A تا B طیکردرادرمدتزمانسریعتریتوسطکرمچالهطیکند. درواقعاگرنقطهی A و B ازلحاظمکانیازهمبسیاردورباشندودرازایکرمچالهبسیارکوتاهباشد،مشاهدهگرمیتواندباسرعتیحتیسریعترازسرعترسیدننورازنقطهی A تا B،توسطکرمچالهآنراطیکند. بایککرمچالهمیتوانمحدودیتاینکهسرعتهیچشیئنمیتواندسریعترازسرعتنورباشدرادورزد. داشتنسرعتبیشترازنورپارادوکسهایزیادیایجادمیکند،چراکهمیتوانتوسطآنپیامواطلاعاتیرابهگذشتهارسالکرد. وازدیگرکاربردهایکرمچالهایناستکهبهمشاهدهگرامکانسفربهگذشتهرامیدهد.] - دکتراندروفریدمن.
لیسا انگشت هاشو لای موهای قهوه ایش کشید. موهاشو دور انگشتاش میچرخوند و به زل زدن به دو نامه ای که سه روز اخیر بدستش رسیده بود ادامه داد.
"باید هرچه زود یکیشونو انتخاب کنی عزیزم"
صدای زنانه ای از پشت سر همزمان که دست هاشو روی شونه های لیسا برای دادن انگیزه بهش گذاشت به گوش رسید. سورن، دانش آموز سابق انتقالی از تایلند و دوست بچگی لیسا بود. تنها کسی بود که لیسا میتونست توی تصمیم گیری راجع به موضوع به این مهمی بهش اعتماد کنه.
"میدونم"
لیسا آهی کشید و سورن کنارش نشست.
دو دختر دوباره نامه هارو شبیه سه روز گذشته مرور کردند. نامه های پذیرش دانشگاه بودند. یکی از طرف دانشگاه معتبر سئول بود که هر دوی رزی و جیسو و همچنین ایرین و چند نفر از دوست هاش قرار بود توش ثبت نام کنند. دانشگاهی که خانواده لیسا و همچنین دوستاش اصرار داشتند ثبت نام کنه. دانشگاهی که هیچکس باور نمی کرد لیسا بتونه درش قبول بشه اما شش ماه بعد از اون شب بخصوص لیسا تمام تمرکزشو روی درس هاش گذاشته بود. یا شایدم بهتره گفت بیشتر تمرکزشو.