"دنیا هنوز نابود نشده. اما بنظرت بهتر نیست برگردی و اوضاع رو چک کنی؟"
ایرین با نشستنش روی دستهی کاناپه ای که لیسا روش نشسته بود ازش پرسید. لیسا از استرس تن و بدنش میلرزید. دختر تایلندی دو هفتهی گذشته رو توی دنیای مدرن مونده بود و به گذشته برنگشته بود. میترسید که همه چیزو خراب کرده باشه. از قضا امروز روز مراسم رقص زمستانی بود، مراسمی که جنی قرار بود شرکت کنه اما حالا که تصادف کرده بود چطوری میتونست شرکت کنه؟ حالا که جنی میدونست لیسا چه کسی بود ممکن بود دیگه هرگز نزدیک اون مدرسه نره. اصلا امن بود که لیسا برگرده؟ آقای کیم میتونست لای بوته های نزدیک در زمان تفنگ به دست شبیه جیسو که فورت نایت بازی میکرد کمین کرده باشه.
این افکار چند هفته ذهن لیسارو درگیر کرده بودند و شب ها به سختی خواب به چشم هاش می اومد.
"من میترسم."
لیسا بعد از چند دقیقه سیر در افکارش جواب داد.
نایون که فقط یک هودی نارنجی رنگ پوشیده بود دستاشو دور گردن لیسا انداخت و چونشو روی شونهی دختر تکیه داد.
"میدونی که اگه میتونستیم باهات می اومدیم."
دختر مو نارنجی دست نایونو گرفت و با لبخند دستشو فشرد." میدونم"
"و به نظر من" نایون آهی کشید و ادامه داد : "بهتره که دیگه اصلا برنگردی"
جونگیون هوفی کشید و اخماشو تو هم کرد.
"محض رضای خدا نایون فکر کردم که باهم راجب این موضوع توافق کردیم."
جیهیو آهی از روی عصبانیت کشید.
سولگی سرشو تکون داد."آره لیسا برمیگرده تا مطمن بشه چیزی رو تغییر نداده."
این حرف نایون که نشون میداد با کل گروه موافق نبود باعث شد بینشون بحث شکل بگیره. و خب لیسا باوجود احساسی که داشت زیاد توجهی بهشون نداشت.
وندی دستاشو جلوی سینش گرفت و چشم غره رفت.
"منظورتون اینکه 'شماها' موافق این بودین"
"بیخیال سئونگ وان(اسم وندی) این درست نیست"
جوی وسط بحثشون پرید. "ما به این توافق رسیدیم چون فکر کردیم اگه لیسا بعضی چیزارو عوض کنه قراره عواقب بدی داشته باشه، بهتره برگرده و مطمعن بشه همه چیز مثل قبله و چیزی تغییر نکرده."
داهیون نگاه خشکی به جوی انداخت.
"منظورتون اینکه میخوایین لیسا برگرده و مطمعن بشه جنی میمیره"

VOCÊ ESTÁ LENDO
Over&Over
Fanfic𝟞𝟘𝕤 𝚓𝚎𝚗𝚕𝚒𝚜𝚊 𝚟𝚒𝚋𝚎. لیسا مانوبان دانشآموز انتقالی کره جنوبی وقتی که قدم به داخل دری مخفی توی کمپ مدرسش میذاره و وارد مدرسهای آمریکایی توی دههشصت میشه حس میکنه عقلشو به کل از دست داده. اونجا با دانشآموزی به اسم جنی کیم آشنا میشه که...